کتاب در خانهام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید
- انتشارات : نشر نی
- مترجم : تینوش نظم جو
محصولات مرتبط
درباره کتاب در خانهام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید
کتاب در خانهام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید، نمایشنامهای خواندنی است که به تشریح روابط مستحکم و احساسات انکارناپذیر و فناناپذیر میان اعضای یک خانواده میپردازد. به بیانی سادهتر، ژان-لوک لاکارس، در طول محتوای این داستان، با استفاده از ذوق و هنر نویسندگی خود، از خانواده و عشق میان آنها سخن میگوید.
شخصیتهای نمایشنامه، از خانوادهای پنج نفره تشکیل میشود. خانوادهای شامل، مادربزرگ، مادر، و سه فرزند دختر. این افراد، سالهای زیادی از عمر خود را در غم و اندوه و انتظار به سر بردهاند. انتظار برای پسری جوان، که تنها پسر خانواده میباشد؛ فرزندی که سالها پیش، به دلیل اختلافات شدید با پدرش، خانه را ترک کرده است.
او بدون هیچ توجهی به احساسات و علاقهی خواهران و مادر و مادربزرگش، این عمل را انجام داده؛ عملی که اعضای خانواده، آن را نکوهش میکنند. در واقع اصل ماجرای داستان نیز، در رابطه با همین موضوع میباشد.
شخصیتهای داستان در طول تمام سالهای جدایی از پسر قصه، همواره آرزوی دیدن او را در دل میپروراندند. اما از سویی دیگر نیز، بیرحمی او نسبت به خود را محکوم میکردند. ولی هیچ یک از اینها، مانع دلتنگی و عشقشان نسبت به مرد جوان فراری نمیشد و آرزوی دیدار او را از بین نمیبرد.
پس از مرگ پدر مستبد و زورگوی خانواده، در کمال ناباوری پسر به خانه بازمیگردد. اما بدون آنکه هیچ توضیحی به افراد خانواده ارائه بدهد، به خواب فرو میرود. در این میان، تک تک شخصیتها، به گفتوگو با یکدیگر میپردازند و مدام از احساسات درونی خود سخن میگویند.
بخشی از کتاب در خانهام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید
دختر ارشد: او ما را ترک میکند، او ما را رها میکند، و این ما هستیم که همیشه، آنجا، هر پنج نفر، ما هستیم، همه با هم، که انتظار او را خواهیم کشید، تمام این سالهای از دست رفته، درمانده، فرسوده، آنجا.
اما او پدرش را ترک میکرد، این داستان خودشان دو تا بود، جداییشان و خشونت جداییشان و ما حساب نمیشدیم و ما دیگر هرگز حساب نشدیم، ما منتظر بودیم، تمام این سالها، ما منتظر بودیم اما حساب نمیشدیم.
دختر دوم: او هرگز نگران ما نبود، ما برایش اهمیتی نداشتیم.
جوانترین دختر: چنین درمییابیم.
مادر: ساکت باشید، چنین نگویید، رها کنید. من نمیخواهم بشنوم.
دختر دوم: تمام این زمان، هرگز خبری به ما نمیدهد، تمام این زمان، ما برایش اهمیتی نداریم، نمینویسد، هیچ، پیغامی، آیا ما بیش از این حساب نمیشدیم؟ آیا ما بیش از ارزش نداشتیم، در زندگیاش؟
هیچ،
آیا تمام این زمان، هرگز به ما فکری کرد، به درماندگیمان؟
چرا که ما درمانده بودیم،
ما درمانده بودیم و و او نمیتواند نداند که ما از دست رفتهایم، که ما در انتظار او بودیم،
وقتی او میرفت، وقتی باز جوانتر بود،
بارهای دیگر،
وقتی او میرفت، و پس از چند ساعتی یا چند روزی برمیگشت، گاهی،
او نمیتوانست اشتباه کند، او میدانست، او ما را میدید، او چهرههای ما را میدید وقتی سرانجام، از آستانهی در دوباره میگذشت، چهرههای ما را میدید،
او میدید ما انتظارش را کشیدهایم، او نگرانی ما را میدانست.
دختر ارشد: پدرش حتی، به ندرت، به صورتی ناملموس، پدرش حتی به او چنین میگفت، حتی پدرش به او میفهماند، چنین گمان میکنم،
خوب به یاد نمیآورم، اما فکر کنم که پدرش حتی از مفقود شدنش ابراز نگرانی میکرد، و به او میگفت چهقدر از بازگشتنش تسکین یافته، او نمیتوانست نداند،
او شادی ما را میدید، خوشحالی ما را برابر بازگشتش، او این را میدانست، و نمیتوانست آن را نداند،
او میدانست، او میداند، او همیشه میدانست،
نگرانی ما را برای او.
دختر دوم: و تمام این زمان، تمام این سالها، تا امروز، بازگشتش، زمانی که دور از ما میگذراند، او نمیتواند آن را نادیده بگیرد،
آری، او آن را میداند،
او نمیتواند نداند ما چهقدر از دست رفتهایم، و چهقدر در جا، اینجا، ایستادهایم، و از انتظارش ناامیدیم،
او نمیتواند نداند...
کتاب در خانهام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید، سومین جلد از مجموعهی دور تا دور دنیا؛ نمایشنامه، به قلم ژان - لوک لاگارس و ترجمهی تینوش نظمجو در نشر نی به چاپ رسیده است.
- دور تا دور دنیا؛ نمایشنامه 3
- نویسنده: ژان - لوک لاگارس
- مترجم: تینوش نظمجو
- انتشارات: نی
مشخصات
- نویسنده ژان - لوک لاگارس
- مترجم تینوش نظم جو
- نوع جلد جلد نرم
- قطع جیبی
- نوبت چاپ 6
- سال انتشار 1397
- تعداد صفحه 95
- انتشارات نشر نی
نظرات کاربران درباره کتاب در خانهام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید
دیدگاه کاربران