محصولات مرتبط
دربارهی کتاب زندگی عزیز نشر ماهی
"زندگی عزیز" مجموعهای از یازده داستان کوتاه و خواندنی است که توانسته جایزهی نوبل ادبیات 2013 را برای "آلیس مونرو"، نویسندهی کتاب، به ارمغان آورد. این داستانها تحت عناوین زیر هستند:
آموندسن، رفتن از میورلی، گوشهی امن، غرور، کری، چشمانداز دریاچه، دالی، چشم، شب، صداها و زندگی عزیز
به عنوان مثال در داستان "آموندسن"، با "ویوین" آشنا میشویم؛ او شخصیت اصلی قصه و همچنین راوی آن نیز میباشد. ویوین، زنی مجرد است که در تورنتو زندگی میکند. او، از طریق شغل آموزگاری، مخارج زندگیاش را تامین مینماید.
اصل ماجرای این داستان، از جایی آغاز میگردد که ویوین برای تدریس کودکان و نوجوانان تحت درمان، در یک بیمارستان، استخدام میشود. کودکان و نوجوانانی که با سل دستوپنجه نرم میکنند و به دلیل شرایط جسمی خود، قادر نیستند همچون سایر همنوعان خود، با حضور در مدرسه، تحت آموزش قرار گیرند.
این بیمارستان میان جنگلهای انبوه و زیبا قرار داد و توسط پزشکی به نام، "فاکس" اداره میشود؛ مردی نظاممند که به مطالعهی کتاب علاقهی فراوانی دارد و از قوانین خاصی پیروی میکند.
ویوین پس از ورود به بیمارستان با آقای فاکس، ملاقات مینماید. آنها در طی این دیدار، دربارهی وظایف و حدود اختیارات و نوع تدریس مورد انتظار بیمارستان، صحبت میکنند. چند روز بعد، کلاسهای درس برگزار گشته و دانشآموزان بنا بر شرایط جسمی خود، در کلاس حاضر میشوند. پس از مدت کوتاهی، ویوین، بنا بر نظر خویش، روند آموزشی متفاوتی را در پیش میگیرد و با ماجراهای زیادی مواجه میشود.
بخشی از کتاب زندگی عزیز
هنوز یک هفته نگذشته، همهی اتفاقهای روز اول به نظرم عجیب و دور از ذهن میآمد. آشپزخانه و رختکن مجاورش، که خدمه لباسهایشان را آنجا میگذاشتند و دزدیهایشان را آنجا پنهان میکردند، جاهایی بودند که در این مدت دیگر گذارم به آنها نیفتاده بود و احتمالا بعد از آن هم نمیافتاد. دفتر دکتر هم، مثل آنجاها، خارج از محدوده بود. دفتر سرپرستار محل مناسب برای همهی پرسوجوها، شکایتها و تغییر برنامههای عادی بود. سرپرستار خودش قد کوتاه و توپر بود، با پوست گلگون، عینک بدون قاب و نفسهای سنگین. هر چه میخواستی انگار تعجب میکرد، ولی در نهایت به تقاضایت رسیدگی میشد یا چیزی که میخواستی فراهم میشد. گاهی توی ناهارخوری پرستارها غذا میخورد. برایش غذای مخصوص میآوردند و در حضورش همه معذب بودند. ولی بیشتر وقتها در اتاق خودش میماند.
غیر از سرپرستار، سه پرستار حرفهای هم در آسایشگاه بودند که هر کدام دستکم سی سال از من بزرگتر بودند. با اینکه بازنشسته بودند، آمده بودند خدمت کنند و وظیفهشان را در زمان جنگ انجام بدهند. بعد از آنها بهیارها بودند، همسنوسال من یا حتی جوانتر، که اغلب با مردهایی که اکثرا در ارتش بودند ازدواج یا نامزد کرده بودند یا قرار بود نامزد کنند. اگر سرپرستارها و پرستارها نبودند، یکریز حرف میزدند. کوچکترین توجهی به من نداشتند. نمیخواستند بدانند تورنتو چه جور جایی است – هرچند بعضیهایشان چند نفر را میشناختند که ماهعسلشان را در این شهر گذرانده بودند – و برایشان مهم نبود که کار تدریسم چطور پیش میرود یا قبل از آمدن به آن آسایشگاه چکار کردهام. بیادب نبودند – سر میز غذا ظرف کره را به دستم میدادند (اسمش کره بود، ولی درواقع کرهی نباتی بود با رگههای نارنجی که توی آشپزخانه رنگش میکردند، چون آن روزها تنها روش مجاز رنگکردن کردن همین بود) و گفته بودند پای گوشت نخورم، چون آن را با گوشت موشخرما درست میکردند. فقط بایست هر اتفاقی را در جاهایی که نمیشناختند، یا برای آدمهایی که نمیشناختند، یا در زمانهایی که نمیشناختند، نادیده گرفت. فکرشان را ناراحت میکرد و اعصابشان را به هم میریخت. در هر فرصتی، اخبار رادیو را قطع میکردند و سعی میکردند ایستگاه موسیقی را بگیرند.
«با خوشگلکی برقص که جوراب پاش سوراخه...
کتاب زندگی عزیز به قلم آلیس مونرو و ترجمهی مژده دقیقی در نشر ماهی به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست زندگی عزیز
آموندسن
رفتن از میورلی
گوشه امن
غرور
کری
چشمانداز دریاچه
دالی
چشم
شب
صداها
زندگی عزیز
- مجموعه داستان
- نویسنده: آلیس مونرو
- مترجم: مژده دقیقی
- انتشارات: ماهی
مشخصات
- نویسنده آلیس مونرو
- مترجم مژده دقیقی
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 6
- سال انتشار 1399
- تعداد صفحه 223
- انتشارات ماهی
نظرات کاربران درباره کتاب زندگی عزیز نشر ماهی
دیدگاه کاربران