کتاب شرلی | اثر شارلوت برونته

بخشی از کتاب شرلی

زمان می گذشت و بهار می شکفت و ظاهر انگلستان دلپذیر و دلپذیرتر می شد... بله، مزرعه ها سبز می شدند، تپه ها طراوت می یافتند و باغ ها شکوفه می کردند، اما باطن انگلستان فرقی نکرده بود... تهیدست ها همچنان اسیر فلاکت بودند و ارباب های شان نیز همچنان عاجز. کسب و کار و تجارت در حوزه هایی داشت فلج می شد، زیرا جنگ هنوز ادامه داشت‌. خون انگلستان ریخته می شد و ثروتش به باد می رفت، آن هم برای رسیدن به هدف هایی که رضایت بار هم نبودند. البته گه گاه از پیشروی هایی در شبه جزیره خبر می رسید، اما این موفقیت ها دیر به دیر بودند و بین آن ها زیاد فاصله می افتاد. خبری نبود جز خبر شادباش های مغرورانه ی بوناپارت به سبب تداوم پیروزی هایش. کسانی که از پیامدهای جنگ در رنج و عذاب بودند با شنیدن این خبرها بی طاقت می شدند و این جنگ را مبارزه ی خسته کننده و نومیدانه ای می دانستند علیه قدرتی که به سبب ترس یا منفعت خود آن را شکست ناپذیر تلقی می کردند. این کسان خواهان صلح بودند، به هر قیمتی...کسانی مانند یورک و مور...

هزارها نفر بر اثر جنگ در موقعیتی قرار گرفته بودند که فاصله ای با ورشکستگی نداشت، و چون به جان آمده بودند با تمام قوا بر صلح اصرار می کردند.

جلسه ها برگزار می کردند، سخنرانی ها ایراد می کردند، عریضه ها می نوشتند، فقط و فقط برای آن که به هر قیمتی شده صلح برقرار بشود... برای شان مهم نبود به چه قیمتی.

همه ی افراد، اگر تک تک در نظر بگیریم شان، کم و بیش خود خواهند؛ اما اگر روی هم در نظر بگیریم شان، حتما خود خواهند. تاجران بریتانیایی هم از این قاعده مستثنی نیستند. این سوداگران بسیار خودخواهند. فقط و فقط به فکر پول درآوردن اند، و هر ملاحظه ی ملی دیگری را از یاد می برند جز گسترش دادن تجارت انگلستان(یعنی خودشان). جوان مردی و فداکاری و شرافت در قلب شان جایی ندارد. سرزمینی که فقط زیر فرمان آن ها باشد به احتمال زیاد به تسلیم خفت باری تن می دهد...نه براساس تعالیم مسیح، بلکه براساس القائات ممّونا. در جنگ اخیر، تاجران انگلستان حاضر بودند که فرانسوی ها به هر دو گونه ی چپ و راست آن ها سیلی بزنند. حاضر بودند قبای خود را به ناپلئون بدهند و بعد در کمال ادب عبای خود را نیز به او تقدیم کنند و در صورت لزوم از جلیقه ی خود هم چشم بپوشند. فقط اجازه می خواستند که یک دست لباس برای خودشان نگه دارند، آن هم به خاطر کیسه پولی که در جیبش می بود. اگر دست آن راهزن کُرسی به سوی آن کیسه پول عزیزتر از جان شان دراز نمی شد، حتی جرقه ای از شهامت یا نشانه ای از مقاومت در آن ها دیده نمی شد. ...

کتاب شرلی به قلم شارلوت برونته و ترجمه ی رضا رضایی در نشر نی به چاپ رسیده است.

• نویسنده: شارلوت برونته
• مترجم: رضا رضایی
• انتشارات: نی