کتاب وحشی از انتشارات پرتقال
"کتاب وحشی" روایتگر داستانی خواندنی و پرماجرا میباشد که برای مطالعهی مخاطب نوجوان به رشتهی تحریر درآمده است.
شخصیت اصلی قصه و نیز راوی آن، "خوانیتو" نام دارد. وی پسری سیزده ساله است که همراه با خواهر کوچکترش، "کارمن" و والدینش، زندگی آرامی را سپری میکند؛ زندگیای که در اثر یک اتفاق غیرمنتظره، دگرگون میشود. ماجرا از ناراحتیها و گریههای گاه و بیگاه مادر آغاز میگردد؛ گریههایی که به دلیل بروز اختلافات شخصی میان این زن و همسرش صورت میگیرد.
خوانیتو بر خلاف کارمن، متوجه افسردگی مادر و تغییر روند زندگی خانوادگیشان میشود. تا اینکه به طور مستقیم، از مادرش میخواهد علت ناراحتیهای مکرر خود را تشریح نماید. وی نیز در مقابل توضیح میدهد که پدر، مدتی را به دور از خانه و خانوادهاش زندگی خواهد کرد؛ موضوعی که به احتمال خیلی زیاد دائمی باشد. خوانیتو از این خبر به شدت غمگین میشود. وی به مادرش علاقهی بسیار زیادی دارد. در مقابل، هیچ احساس خوشایندی از خود، نسبت به پدرش بروز نمیدهد؛ در واقع، به دلیل ناراحتیهای مادر، از او متنفر نیز میباشد.
تابستان به زودی فرا خواهد رسید. تحت چنین شرایطی، مادر، به دلیل رویارویی با مشکلات اقتصادی و وضعیت نابسامان زندگی، شخصا و بدون مشورت با فرزندانش، برای تعطیلات خوانیتو و کارمن برنامهریزی میکند. طبق تصمیم او، کارمن، نزد خانوادهی بهترین دوستش، "لیلا برمودس" خواهد رفت و خوانیتو نیز، در منزل عمو "تیتو" اقامت خواهد نمود. در واقع، تیتو پسرعموی مادر خوانیتو میباشد؛ مردی عاشق کتاب و کتابخوانی که به تنهایی در خانهای قدیمی و مملو از کتاب زندگی میکند. این مرد به پسر قصه علاقهی فروانی دارد و او را همچون فرزند خود دوست میدارد. کارمن از شنیدن تصمیمات مادر، به شدت خوشحال میشود. ولی خوانیتو بر خلاف خواهرش، از این برنامه استقبال نمیکند.
به محض پایان یافتن دورهی تحصیلی و آغاز تعطیلات، مادر، چمدانهای کارمن و خوانیتو را آماده میکند و به برنامههای خود جامهی عمل میپوشاند. اما در همان ابتدا، از خوانیتو میخواهد که در صورت عدم رضایت از حضور در منزل عمو تیتو، با او تماس بگیرد. ولی، پسر قصه، جهت حفظ آرامش مادر خویش و کاهش دغدغههای او، از این کار خودداری مینماید. بنابراین با عزمی راسخ تصمیم میگیرد که روزهای خوبی را در منزل تیتو سپری کند. غافل از اینکه با ماجراهایی پرکشش و جذاب مواجه خواهد شد؛ ماجراهایی که بخش اصلی این رمان را تشکیل میدهد.
برشی از متن کتاب وحشی؛ انتشارات پرتقال
کتاب وحشی
تا حالا عمو را توی باغ ندیده بودم. یک جور خاصی روی چمنها راه میرفت، لابد میترسید لهشان کند.
تعجب نکردم از اینکه گفت: «هوای وحشی دیگه بسه، بریم خونه.»
راه افتاد به سمت دری که به گلخانه باز میشد.
ائوفروسیا آنجا یک فلاسک چایی، یک لیوان شیرکاکائو و ساندویچهای ژامبون گراز گذاشته بود.
هر چه برایم اتفاق افتاده بود را برای عمو تعریف کردم.
گفت: «بعد از این ماجرایی که داشتی باید دوباره قوت بگیری. داری پیشرفتهای بزرگی میکنی. حالا دیگه اتاق حیوونهای خشک شده و اتاق مجسمهها رو یاد گرفتی. زودتر از چیزی که فکر میکردم به اونجا رسیدی. عکسها رو دیدی؟»
«کدوم عکسها؟»
«عکسهای خانوادگی. توی اتاق مجسمهها روی دیوارن. یه کنج اتاق رو گرفتن.»
«ندیدمشون.»
«جای تعجب نداره. مجسمهها آدم رو بیشتر محو خودشون میکنن. به هر حال از من میشنوی بیشتر دقت کن. بعضی وقتها توی جزئیات کوچک، اسراری نهفته ست.»
«حیوونها رو کی شکار کرده؟»
«گذشتگان ما شکارچیهای قهاری بودن. آدمهای عقبموندهای که فکر میکردن کشتن میتونه یه جور ورزش باشه. من ماجراجوییهایی رو ترجیح میدم که توشون خون از دماغ کسی نیاد.»
گفتم: «توی قصههای رودخونه بعضی وقتها یه اتفاقی میافته که یه شخصیتی زخمی میشه و ازش خون میآد.»
«اینجوری عیب نداره؛ این ماجراها توی جنگل اتفاق میافته که پر از خطره. خونی که توی دنیای واقعی بریزه اذیتم میکنه. خوشبختانه تو زیاد میری داروخونه و میتونی باند و چسب زخم هم بگیری.»
یکه خوردم. خیال میکردم خبر ندارد.
پرسیدم: «کی بهت گفته میرم داروخونه؟»
«مامور اطلاعاتی خونه: ائوفروسیا.»
«چه فضول!»
«اون فقط خوبی تو رو میخواد. گفته دختر مورد نظرش اسمش کاتالیناست، خوشگل و عاشق کتابه. ظاهرا چندتا از کتابهای کتابخونه رو بهش قرض دادی.»
فکر میکردم الان دعوایم میکند ولی با خوشرویی ادامه داد: «نباید احساس بدی داشته باشی. کتاب برای همینه که با دیگران شریک بشی. تازه، همیشه خوبه یکی دوروبرت باشه که بتونه دردهات رو با قرص و پماد درمان کنه. راستی چند وقته آهن نمیخوری؟ مامانت گفته حواسم باشه بخوری.»
جواب دادم: «دیگه لازمش ندارم. پاهام دیگه نمیگیرن.»
فکر کردم میخواهد وادارم کند، قاشق قاشق از آن شربت کوفتی که مزهی میخ میدهد بخورم. ولی گفت: «...
کتاب وحشی اثر خوان بیورو با ترجمهی سارا یوسفی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
- مولف: خوان بیورو
- مترجم: سارا یوسفی
- تصویرگر: گابریل کارتینس مه آبه
- انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب وحشی | انتشارات پرتقال
دیدگاه کاربران