دربارهی کتاب قدرتهای نسبتا عجیب 1: دروغسنج بدبو
کتاب "دروغسنج بدبو" جلد اول از مجموعه داستانهای جذاب "قدرتهای نسبتا عجیب" میباشد که برای مطالعهی مخاطب کودک و نوجوان به رشتهی تحریر درآمده است.
شخصیت اصلی قصه، "الکس اسپارو" نام دارد. او پسری ده ساله است که در کنار مادر، پدر و خواهر کوچکترش، "لورن" روزگار میگذراند. الکس، در کلاس ششم مدرسهی "چری تری لین" تحصیل مینماید. وی از چهار سالگی، تلاش میکند که به واسطهی تمرینات ورزشی سنگین، در سازمان "شیلد" پذیرفته شود؛ سازمانی امنیتی و جاسوسی که از ماموران مخفی و حرفهای تشکیل میگردد.
اصل ماجرای زندگی الکس، در یکی از جمعههای گرم ماه سپتامبر آغاز میشود. والدین پسر قصه، برای گذراندن اوقات فراغت خویش، به بیرون از منزل رفتهاند. تحت چنین شرایطی، "دونا"، پرستار کودک، به خانهی آنها آمده تا از لورن نگهداری نماید. در نتیجه، الکس از خواب بعدازظهر همیشگی، معاف گشته است. وی تصمیم میگیرد که از فرصت به دست آمده، نهایت استفاده را کند. بنابراین به تماشای چند ویدئوی جالب میپردازد که دربارهی قواعد بازیهای کامپیوتری میباشد؛ برنامههایی که اصلا مورد پسند والدین این پسر نیستند. در اواسط یکی از همین ویدئوها، تبلیغی عجیب ظاهر میشود؛ تبلیغی در رابطه با یک دستگاه دروغسنج شگفتانگیز که توسط سازندهاش کاملا تضمین شده است.
الکس به محض تماشای این تبلیغ، بدون اجازه و هماهنگی با پدر و مادرش، کارت اعتباری مخصوص مواقع ضروری والدینش را برداشته و هزینهی دستگاه دروغسنج را پرداخت میکند. لحظاتی بعد، تلفن خانه به صدا درمیآید؛ اتفاقی به ظاهر معمولی که زندگی و آیندهی الکس را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد.
برشی از متن کتاب قدرت های نسبتا عجیب 1 (دروغ سنج بد بو)
14
جس علیه فورترس
«از کجا این رو فهمیدین؟» خانم فورترس سرش را از روی کامپیوترش بلند کرد. سعی نکرد انکار کند. حتی انگار زیاد غافلگیر هم نشده بود.
من و جس توافق کرده بودیم که هیچچیز بروز ندهیم، به همین دلیل من با ملایمترین لحن عملیاتی – بازجویانهای که ازم برمیآمد، جواب دادم: «اونقدرها سخت نبود.»
«من اشتباه بزرگی مرتکب شدم. توی کلاس دروغ گفتم. اما فکر نمیکردم بتونین حدس بزنین من کی هستم.»
«اما تونستیم مشکوک بشیم و بعد به نتیجه رسیدیم.» جس دوباره آن قیافه را به خودش گرفته بود. نقش دشمن را عالی بازی میکرد.
«و اینکه، خانم، این حروف بههمریختهی اسم، شما رو حسابی توی دردسر انداخت.»
«وای، آره، چارهای نداشتم. خیال میکردم خیلی هوشمندانه است. به نظرتون عالی نبود؟ و واقعا فکر نمیکردم کسی بتونه ازش سر دربیاره.»
گفتم: «یعنی ما رو دست کم گرفته بودین.»
«ظاهرا اینطوره.»
لحظهای همانجا ایستادیم و همدیگر را برانداز کردیم. خانم فورترس کاملا داغان به نظر میرسید. قیافهی جس طوری بود که انگار کسی تهدیدش کرده تمام دستبندهای گلمیخدارش را از او میگیرد. بینشان ایستادم و به این فکر کردم که در قدم بعدی چیکار باید بکنیم.
گفتم: «ما برای سوالهامون جواب میخوایم.»
«من به سوالهای شما جواب میدم، به شرط اینکه شما هم به سوال من جواب بدین.»
جس گفت: «خب، ما شروع میکنیم.» جس هروقت اراده میکرد، حسابی ترسناک رفتار میکرد. «شما کی هستین؟ منظورم اینه که واقعا کی هستین؟»
«من فقط یه دانشمندم. روزها با اسم هوپ فورترس درس میدهم و شبها توی آزمایشگاه، کارهای تحقیقاتی میکنم.»
باورم نمیشد. «یعنی شما یه پروفسور واقعی هستین؟»
«آره، چطور مگه؟ انتظار داشتین با آلبرت اینشتین طرف باشین؟»
بله!
«معذرت میخوام که ناامیدتون کردم، اما موهای بههمریخته و سبیل جزء شرایط لازم برای پروفسور بودن نیست. حالا نوبت منه: در مورد اتفاقاتی که توی مدرسه داره میافته، چه چیزهایی فهمیدین؟»
جس گفت: «ما فهمیدیم که بچهها شستوشوی مغزی شدن. فهمیدیم که خانم اسمایلی یه موجود پلیده. فهمیدیم که شما اون کسی که فکر میکردیم نیستین، برای همین چطور میتونیم به شما اعتماد کنیم؟»
خانم فورترس سر ذوق آمده بود. «من میدانستم جوانا اسمایلی پشت این ماجراست. هیچ آدم نرمالی اون همه لبخند نمیزنه! و اون جلسههای احمقانهی مازم...
کتاب دروغ سنج بد بو اولین جلد از مجموعهی قدرتهای نسبتا عجیب بد بو اثر جنیفر کیلیک با ترجمهی نیلوفر خوش زبان توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
- نویسنده: جنیفر کیلیک
- مترجم: نیلوفر خوش زبان
- انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب قدرت های نسبتا عجیب 1
دیدگاه کاربران