دربارهی کتاب لوتا پیترمن 5
شخصیت اصلی قصه، "لوتا پیترمن" نام دارد. او دختری پرانرژی و ماجراجوست که به عنوان راوی، به شرح خاطرات و اتفاقات روزمره و پرکشش خود و اطرافیانش، میپردازد. "شاین"، دوست صمیمی لوتا میباشد. آنها یک تیم هستند؛ تیمی دردسرساز به نام "خرگوشهای درنده".
داستان، در روز سهشنبه دهم ژوئن آغاز میشود. "پل"، دانشآموز درسخوان و مودب کلاس است و کارهایش، همیشه شاین و لوتا را آزار میدهد. با شروع ،کلاس آلمانی، پل، با شور و شوقی وصفناشدنی دربارهی یک مسابقهی مهیج صحبت میکند؛ مسابقهای با موضوع نقاشی که توسط ادارهی پست تدارک دیده شده است. تمامی مدرسههای شهر میتوانند در این مسابقه شرکت کنند؛ رقابت به صورت کلاسی است؛ هر کلاسی که بتواند تمبرهایی با موضوع خاص و جالب را نقاشی کند، برنده خواهد شد.
خانم "پیپی" (معلم کلاس آلمانی) و همچنین تمامی دانشآموزان کلاس، از شنیدن این خبر هیجانزده میشوند. معلم از بچههای کلاس میخواهد که برای موضوع نقاشی پیشنهادهای خود را ارائه کنند. دانشآموزان نیز، هر یک موضوع مورد علاقهی خود را مطرح مینمایند؛ اما معلم کلاس، فقط با نظر "برنیکه" -دختر پولدار و مغرور کلاس- موافقت میکند. طبق پیشنهاد برنیکه، بچهها باید بر روی تمبرها، تصویر حیوانات در حال انقراض را بکشند؛ حیواناتی که به توجه ویژهای نیاز دارند.
بنابراین، خانم پیپی، به جای تکلیف خانه، از تمامی دانشآموزان کلاس میخواهد که به این حیوانات فکر کرده و خود را برای شرکت در مسابقهی نقاشی آماده کنند.
در روز مسابقه، لوتا نیز همچون سایر دانشآموزان، بسیار هیجان زده است. وی تمام تلاش خود را برای طراحی حیوان موردنظرش انجام داده اما همهچیز آن طور که او تدارک دیده است پیش نمیرود و دختر قصه با ماجراهایی پرکشش مواجه میشود.
بخشی از کتاب لوتا پیترمن 5
تمام راه داشتیم غشغش میخندیدیم، چون یکی از بچهها روی تمبرش یک کوسه کشیده بود با دندانهای ترسناک.
آقای کوسهای باید مواظب باشه یهوقت کوسههه یه لقمهی چپش نکنه، وگرنه خودش هم منقرض میشه!
شاین از شدت خنده نمیتوانست راه برود، ولی آقای کوسهای با آن موهای مدل معلمی و جلیقهی زرد، اصلا عین خیالش هم نبود. لبخندش هم شبیه پرندهها بود.
شاین خندهکنان گفت: خیلی چلمنه! شرط میبندی؟
و من دوباره زدم زیر خنده.
ولی باز خندهمان بند آمد، چون یک عالمه خط سفید روی نقاشیهایمان کشیده بودند. دوباره!
من و شاین همزمان داد زدیم:
انتقام!
و به عکس پاندا نگاه کردیم.
پاندا هم نگاهمان کرد و خیلی مهربان لبخند زد.
ولی به هر حال ما اصلا دلمان به رحم نیامد.
الانه که پاندا داغون شه!
آره، پس چی!
ولی دقیقا همان موقع یک چیزی افتاد روی سر شاین.
یک قطره رنگ سفید.
از بالا چکید پایین.
بالا را نگاه کردیم، دیدیم بالای سرمان روی درخت، یک عالمه پرندهی سیاه نشسته. نمیدانم کلاغ بودند یا زاغچه یا چی.
آنها هم پایین را نگاه کردند.
شاین جیغ زد: اااای و سعی کرد که خرابکاری پرنده را از روی سرش پاک کند.
ولی هی بدتر شد.
قرمز – سفید.
یعنی افتضاح شد. غیر از آن موهایش هم قرمز شد، چون به قلممویش رنگ قرمز زده بود.
بعد هم با اوقات تلخی سعی کردیم چغلی پرندهها را از روی نقاشیهایمان پاک کنیم.
خطخطی سفیدی که خشک شده بود، خوب پاک میشد، ولی بعضیهایشان هنوز آبکی بود.
سابیدن.
سعی کردم خیلی با احتیاط بسابم. با این حال بعدش لاک لاکپشته خیلی بدشکل شد!
بعدش هم یک پشهی روانی دستم را نیش زد.
من هم با لگد کوبیدم به آن حصار مسخره با تمبرهای مسخرهترش.
و قلممو را پرت کردم روی زمین.
شیپ. تق. تق.
و شورع کردم به لگد کردنش.
بعد نگاه کردم ببینم شاین چه جوری پیپی پرندهها را از روی نقاشیاش پاک میکند.
دیدم خیلی خونسرد روی خطهای سفید، رنگ سیاه میزند.
ولی من که نمیتوانستم این کار را بکنم! چون لاک لاکپشت من یک عالمه پستی و بلندی داشت که دیگر دیده نمیشد.
واقعا یعنی نامردی تا چه حد!
کتاب نجات لاک پشتی، جایزه ی وزغی! پنجمین جلد از مجموعه ی لوتا پیترمن اثر آلیس پانترمولر با ترجمه ی نونا افراز و تصویرگری دانیلا کوهل توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.
نویسنده: آلیس پانترمولر مترجم: نونا افراز تصویرگر: دانیلا کوهل انتشارات: هوپا
نظرات کاربران درباره کتاب لوتا پیترمن 5
دیدگاه کاربران