دربارهی کتاب اسفار کاتبان
کتاب "اسفار کاتبان"، روایتگر داستانهایی پیچیده و به هم پیوسته میباشد و رمانی جذاب و پرکشش را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
شخصیتهای اصلی داستان، "اقلیما ایوبی" و "سعید بشیری" نام دارند. دختر و پسری جوان که دانشجوی یک دانشگاه هستند. اقلیما یهودی است و سعید مسلمان؛ هر دو، به تنهایی، در شهر "شیراز" زندگی میکنند.
سعید سالها پیش پدر و مادر و خواهرش، "آذر"، را از دست داده و هماکنون هیچ خانوادهای ندارد. وی، با اقوام و فامیلهای دور و نزدیک خود نیز معاشرت نمیکند. پدرش، "احمد بشیری"، در زمان حیات خویش، کتاب، "تاریخ منصوری" (یا همان رسالهی مصادیق الآثار) را بازنویسی کرده است؛ کتابی که به شرح حال "شاهمنصور مظفری" و احوالات "شیخ کبیر محمدبن احمدبن صادق خجندی کرمانی" مشهور به "خواجهی کاشفالاسرار" میپردازد. نکتهی قابل ذکر در رابطه با بازنویسی این رساله، این است که احمد بشیری بخشهایی را به تاریخ منصوری افزوده؛ بخشهایی مهم و قابل توجه که از جملهی آنها، میتوان به چگونگی مرگ رازآلود آذر و مراسم عجیب تشییع جنازهی این دختر، اشاره کرد. در واقع، محتوای متن این اثر مدام، در طی داستان نقل میگردد و در روند شکلگیری رمان، تاثیرگذار است.
ماجرا از جایی آغاز میگردد که اقلیما و سعید، به طور اتفاقی برای گذراندن چند واحد درسی، با یکدیگر همکلاس میشوند. آنها به اجبار یکی از اساتید خود، پروژهی تحقیقاتی مشترکی را برعهده میگیرند؛ پروژهای با موضوع "نقش قداست در ایجاد بنیانهای جوامع" که باید بر اساس نمونهی تاریخی انجام گردد. سعید برای نمونهی تاریخی، خواجه کاشفالاسرارِ کتاب تاریخ منصوری و اقلیما نیز قدیسی یهودی و پرآوازه به نام "شِدرَک" را در نظر میگیرد. در نتیجه، با شروع بررسیها، هر یک به شرح داستان زندگی این قدیسان، برای یکدیگر میپردازند؛ داستانهایی پرکشش که بر جذابیت رمان نیز میافزاید. اما این دختر و پسر، در ادامه، درگیر احساسات عاشقانه و زیبایی نیز میشوند که ماجراهایی خواندنی و مشقتبار را برای آنها به وجود میآورد. آورد.آ
برشی از متن کتاب اسفار کاتبان از ابوتراب خسروی
سرش را پایین انداخت و زیر لب گفت: «من فقط دربارهی تحقیق مشترک با شما صحبت میکردم، شما علت گرفتگی صدایم را پرسیدید و من هم چیزی گفتم، فقط همین؛ شاید حرف شما درست باشد، ولی باور کنید من به دنبال شنوندهای برای حداکثر یک ساعت بودم، این موضوع حرفهایم را نقض نمیکند.»
بعد نگاهی به ساعتش انداخت. ظاهرا میخواست برود.
من گفتم: «برعکس شما من به دنبال یک مخاطب خاص و یک همنشین، نه برای یک ساعت، بلکه خیلی بیشتر هستم؛ و انکار نمیکنم که خوشحال شدم که شما با من صحبت کردید، برای من مهم بود علت گریهتان را بدانم.»
گفت: «من آن زن را فراموش کرده بودم. همه چیزش را، حتی غصهی از دست دادنش را. این اتفاق برای من طوری بود که مثلا آن اندوه به شکل یک نامه دربیاید و بعد کلماتش مثل یک کوره رویم آوار شود.»
چیزهایی که میگفت، با گذشتهاش رابطه داشت. ارثیهی گذشتهاش بود که برایش مانده بود، میتوانست برای گذشتهاش مهم باشد. با منطق کودکیاش جور درمیآمد. اینها را برایش گفتم. حتی گفتم که این حرفها با منطق یک خانم بیستوچند ساله...
از پنجره شاید نگاهی به آفتاب کرد که روی آجر فرش حیاط پهن شده و رنگ برگهای زرد و اخرایی را درخشان میکرد.
گفت: «منظور من از این حرفها عقدهگشایی نیست، درواقع تصمیم گرفتهام با گذشته هیچ رابطهای نداشته باشم.» کیفش را باز کرد. دوتا عکس بیرون کشید. اولی عکس کهنهی زنی بود که میخندید.
گفت: «این را بارها میخواستهام پاره کنم.»
و من گفتم حتی اگر تصمیم هم میگرفت نمیتوانست. بعدها در یکی از یادداشتهایش خواندم که نوشته بود: «خاخام، مادر، اسفار تورات و تلمود مثل بند نافی هستند که به من پیوستهاند. باید بریده شوند.»
من مثلا موعظه کردم از احساسات و عواطف مادری و حیات نه ماهه در زهدان و گهواره و این چیزها گفتم. و او سکوت کرد. طوری که انگار نباید ادامه میدادم و باید موضوع صحبت را عوض میکردم.
پرسیدم: «شما چه نسبتی با زلفا جیمز دارید؟»
گفت: «باید نبیرهی زلفا جیمز باشم.»
من میدانستم که زلفا جیمز سیاحی انگلیسی بوده که در اواخر دورهی قاجار به ایران میآید و گویا کاوشهایی در منطقهی فاریاب در حوالی جنوب فارس انجام میدهد...
کتاب اسفار کاتبان نوشتهی ابوتراب خسروی در نشر نیماژ به چاپ رسیده است.
- برنده جایزه ادبی مهرگان 1379
- نویسنده: ابوتراب خسروی
- انتشارات: نیماژ
نظرات کاربران درباره کتاب اسفار کاتبان | ابوتراب خسروی
دیدگاه کاربران