درباره کتاب حکایتهای مریخی نوشتۀ ری بردبری
این کتاب داستانهای تخیلی، جالب و عجیب از تجربیات انسان بر روی مریخ میباشد که در سال 1950 منتشر شدهاست. حکایتهای مریخی داستان آرزوها و تلاشهای مکرر بشریت برای به استعمار درآوردن سیاره سرخ را روایت میکند. مریخی که بردبری از آن روایت میکند متفاوت است و اهالی آن پوستی تیره دارند و با انسانها تلهپاتی دارند. اولین انسانهایی که اقدام به اینکار میکنند، تعدادشان کم بود و اهالی مریخ فکر میکنند بیمار روانی هستند و آنهارا به تیمارستان میاندازند.
تعداد بیشتری از انسانها در ادامۀ داستان وارد مریخ میشوند و به همراه خود آرزوها و فانتزیها و پیشداوری های خود را به همراه میآورند و ساکن این سیاره میشوند، سیارهای با پرندگان آتشین و گلهایی درون قفس. حکایتهای مریخی درواقع مجموعهای از چندین داستان جداگونه است که بهگونهای به یکدیگر مرتبط هستند. بیشتر داستانها در سطح مریخ و برخی روی زمین اتفاق میافتند. انسانهای داستان بردبری در نهایت موفق به دستیابی به سکونت در مریخ میشوند،اما او این داستان را با افتخار و خوشحالی برایمان نمیگوید، بلکه مرثیهوار و با اندوه به ما نشان میدهد که انسانها چگونه بر روی این سیاره قدم گذاشته، گسترش پیدا میکنند و پیشرفت میکنند.
نثری تاثیرگذار و جادویی که ترسها، آرزوها و فانتزیهای بشریت را نشان میدهد و داستانهایی را برایمان روایت میکند که تا سالها همراهمان میمانند. «ری بردبری» شاعر و نویسندۀ آمریکایی در سبک خیالپردازی و علمی - تخیلی است. از آثار محبوب و برجستۀ او میتوان «فارنهایت 451» و «حکایتهای مریخی» را نام برد. بردبری دربارۀ سبکِ حکایت های مریخی اینچنین میگوید: «حکایتهای مریخی علمی - تخیلی نیست، خیالپردازی است. معلوم است که ممکن نیست چنان اتفاقاتی روی دهد. به همین دلیل است که اثری ماندگار خواهد بود، چون همانند اساطیر یونان است و اسطورهها مانا هستند.
کتاب حکایتهای مریخی نوشتۀ ری بردبری و ترجمۀ علی شیعهعلی در انتشارات سبزان به چاپ رسیده است.
برشی از متن کتاب
وقتی بار اول از موشک به دل شب آمدند و اسپندر شروع به جمع کردن چوب های خشک مریخی کرد و آتشی کوچک برپا کرد، هوا بسیار سرد بود. چیزی درباره ی جشن نگفت: فقط چوب جمع کرد با آنها آتش برپا کرد و سوختن شان را تماشا کرد.
در روشنایی خیره کننده آتش که هوای رقیق این دریای خشکیده مریخ را روشنا می بخشید، از روی شانه اش موشکی را نگاه کرد که آنها را به آن جا آورده بود، کاپیتان وایلدر و چروکی و هاثاوی و سم پارک هیل و خودش را. از دل فضای تاریک و ازمیان ستارگان تا در دنیایی مرده و رویازده فرو نشاند.
جف اسپندر انتظار صدا را کشید. مردان دیگر را تماشا کرد و منتظر ماند تا بالا و پایین بپرند و فریاد بکشند.
این اتفاق به محض آن که کرخی بودن (اولین) انسان هایی که مریخ به خود دیده رفع می شد رخ می داد. هیچ کدام شان هیچ چیز نگفت، اما شاید بیشترشان امید داشتند تا هیئت های اعزامی دیگر که شکست خورده باشند و خودشان- هیئت اعزامی چهارم- اولین کسانی باشند که پا روی مریخ می گذارند. نیت بدی از این آرزو نداشتند. اما باز ایستاده درفکر شهرت و افتخار بودند و ریه هاشان داشت آرام آرام با رقت جو آشنا می شد، جوی که اگر خیلی تند و بی هوا حرکت می کردی می توانست عقلت را زایل کند.
بیگز کنار آتش تازه جان گرفته رفت و گفت: «چرا به جای این چوبا از آتش شیمیایی موشک استفاده نکنیم؟»
اسپندر بی آن که سری بالا کند گفت: «به هیچ وجه»
اولین شب روی مریخ اصلا درست نبود که سروصدای بلندی راه بیندازند تا با چنان صدای احمقانه و بلندی حضورشان را به غریبه ها اعلام کنند. یک جور خودکشی بود. بعدا وقت برای این کار زیاد داشتند. وقت برای انداختن قوطی های شیر غلیظ توی کانال های مریخ، وقت برای به یاد سپردن نسخه های نیویورک تایمز و پخش کردن شان در سراسر کف این دریای خشک شده مریخی، وقت برای پوست کندن موز و پهن و پخش کردن کاغذ پاره های پیک نیک در دشت های ویران و رها شده کناره شهرهای قدیمی مریخ. وقت بسیار بود برای این کارها. و با این فکر در خود لرزشی کوتاه و دورنی حس کرد.
با دست به آتش خوراک داد. انگار که چیزی به غول مرده ای می دهد. آنها در گورستانی بسیار بزرگ فرود آمده بودند. آن جا تمدنی مرده بود. نزاکت و ادب اقتضا می کرد اولین شب را آرام بگذرانند.
«من که به فکر جشن نبودم.» گیبز رو به کاپیتان وایلدر کرد. «قربان! فکر کردم جیره جین و گوشت مونو بیرون بیاریم و یه کم خوش بگذرونیم»
کاپیتان وایلدر به شهرمرده یک مایل آن طرف تر نگاهی کرد. با لحنی بی اعتنا طوری که انگار تمام توجهش مال شهر شده و مردانش را از یاد برده گفت: «همه خسته ایم. شاید فردا شب. امشب باید از این خوش حال باشیم که از تموم فضا گذشتیم بدون این که حتی به یه شهاب سنگ بربخوریم یا مثلا یکی از مردامون بمیرد.»
نویسنده: ری بردبری
مترجم: علی شیعه علی
انتشارات: سبزان
نظرات کاربران درباره کتاب حکایت های مریخی - ری بردبری
دیدگاه کاربران