دربارهی کتاب دفتر خاطرات یک بچه خفن مهربان
کتاب "دفتر خاطرات یک بچهخفن مهربون"، روایتگر داستانی پرماجرا میباشد که برای مخاطب کودک و نوجوان به نگارش درآمده است. شخصیت اصلی قصه، "رولی جفرسون" نام دارد. او پسری کوچک است که به عنوان راوی، حکایتهای کتاب را شرح میدهد. در واقع خواننده، داستان کتاب را از زبان این پسر میخواند.
داستان این جلد از جایی آغاز میگردد که رولی در رابطه با دفتر خاطراتش با گرگ صحبت میکند. هفلی مطابق همیشه، از عمل تقلیدکارانهی دوستش عصبانی و ناراحت میشود. عصبانیت او زمانی شدت میگیرد که متوجه موضوع مهمتر دیگری میشود؛ در واقع، رولی در دفتر خود، علاوه بر خاطرات شخصیاش، در مورد گرگ نیز نوشته است. اما این عصبانیت پس از دقایقی فروکش میکند.
در ادامه، گرگ، به رولی اجازه میدهد که زندگینامهاش را بنویسد. بنابراین رولی اسم دفتر خاطراتش را به "خاطرههای گرگ هفلی" تغییر میدهد. او از این به بعد، زندگی گرگ را تشریح میکند و ماجراهایی خواندنی را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
شخصیت اصلی کتاب یعنی رولی تنها فرزند والدینش میباشد. او در سن هشت سالگی، به دلیل شرایط شغلی پدر، همراه با والدینش، به خیابان ساری نقل مکان میکند؛ خیابانی که در آن کاملا غریبه است و هیچ دوست و آشنایی ندارد. مادرش از او میخواهد که دوستان جدیدی را در این مکان برای خود پیدا کند. بنابراین، او با پسری همسن خود، به نام "گرگ هفلی" آشنا میشود. این آشنایی خیلی زود، به یک رابطهی دوستانه و صمیمی تبدیل میگردد. در نتیجه، گرگ و رولی، بیشتر اوقات خود را کنار هم سپری میکنند.
رولی همیشه، از کارهای دوستش تقلید مینماید؛ عملی که باعث عصبانیت و ناراحتی مداوم گرگ میشود. یکی از این کارها، نوشتن دفتر خاطرات است. رولی دفتر خاطرات خود را، "بچهخفن مهربون" نامگذاری میکند. او در این دفتر، به شرح جزئیات زندگی خود و دوستیاش با گرگ میپردازد.
بخشی از کتاب دفتر خاطرات یک بچه خفن مهربان
به گرگ گفتم توی آن خانه جدیده که بالای تپه است، زندگی میکنیم. او هم گفت بیچاره شدهام، چون گرگ وقتی زمین خانهمان خالی بوده یک پرچم فرو کرده بود آنجا و به خاطر همین میگفت خانهمان مال اوست، تمام اسباب و اثاثیهمان هم همینطور.
اینها را که برای بابایم تعریف کردم، گفت این حرفها چرتوپرت است و بعد رفت دم خانهی گرگ اینها تا دوچرخهام را پس بگیرد.
فکر کنم آن موقع اولین بار بود که بابایم نظرش را دربارهی گرگ به من گفت.
«من از گرگ خوشم نمیآد.»
ولی من گرگ را خیلی دوست دارم. کارهایش خیلی خندهدار است، مثلا همین کارش که دوست دارد من را بخنداند؛ درست هم وقتهایی این کار را میکند که من یک قلپ گنده شیر خوردهام.
تازه گرگ همیشه حقههای دست اول سر من پیاده میکند و آنها هم حسابی از خنده رودهبرم میکنند.
حتما تا حالا خودتان فهمیدهاید چرا من و گرگ از کلاس چهارم دوست صمیمی همدیگر شدیم. من حتی دوتا گردنبند خریدم تا این صمیمیت را رسمی کنیم، ولی گرگ میگوید اینجور کارها مال دخترهاست و به خاطر همین گردنبند خودش را نمیاندازد گردنش.
احتمالا میتوانم دربارهی لودگیها و بامزههای گرگ یک کتاب کامل بنویسم، ولی چون دارم زندگینامهاش را مینویسم، فکر کنم باید یک چیزهایی هم دربارهی خانوادهاش بگویم.
گرگ درست مثل من یک مامان و یک بابا دارد، اما مامان و بابایش از آن مامان و باباهای معمولی هستند، به خاطر همین چیز زیادی ندارم دربارهشان بگویم.
ولی گرگ مثل من تکفرزند نیست. یک برادر بزرگتر دارد به نام رادریک که صاحب یک گروه موسیقی است به نام پسران خشمگین.
بعضی از آهنگهایشان فحش دارد، بهخاطر همین مامان و بابایم نمیگذارند وقتهایی که گروه رادریک تمرین دارد به خانهی گرگ اینها بروم.
گرگ یک برادر کوچکتر هم دارد که اسمش مانی است و فقط سه سالش است. نپرسید چرا، ولی یک روز من و گرگ قرار بازی داشتیم، برای اولینبار رفتم خانهی گرگ اینها و مانی هیمنطوری الکی شلوارش را خیس کرد.
حالا هر بار که مانی را میبینم جوری رفتار میکند که انگار من و او یک راز بزرگ داریم. وقتی از این کارها میکند، من خیلی سختم میشود.
بگذریم. این بود فصل اول زندگینامهی گرگ. اگر دارید فکر میکنید که «رولی، پس کی به جاهای هیجانانگیزش میرسی؟» من فقط یک جواب برایتان دارم: باید صبر کنید!...
کتاب دفتر خاطرات یک بچه خفن مهربان اثر جف کینی با ترجمه ی نیلوفر امن زاده توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
- نویسنده: جف کینی
- مترجم: نیلوفر امن زاده
- انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب دفتر خاطرات یک بچه خفن مهربان انتشارات پرتقال
دیدگاه کاربران