دربارهی کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم!
کتاب "به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم!" روایتگر داستانی تخیلی و جذاب میباشد که برای مخاطب کودک و نوجوان به رشتهی تحریر درآمده است.
شخصیت اصلی قصه، "بری بنت" نام دارد. او پسری ده ساله است که در کنار پدر و مادرش، "جف" و "سوزان" و همچنین دو خواهر کوچک و دوقلویش، "جینی" و "کی" زندگی میکند. جف، در شرکت تولید و فروش لوازم خانگی "آیکیا" فعالیت مینماید. وظیفهی او در آیکیا، کنترل ورود محصولات به انبار میباشد. سوزان نیز، به عنوان کمک مربی در یک دبستان خدمت میکند. اما مجموع درآمد این زن و شوهر، برای داشتن یک زندگی راحت و مجلل کافی نیست و تنها تامینکنندهی نیازهای ضروری خانوادهشان میباشد.
بری، از نام خود متنفر است. زیرا آن را از مدافتاده و ابلهانه میداند. از همین روی همیشه به خاطر انتخاب این اسم، از والدین خود ناراحت میباشد. "جیک"، "لوکاس" و "تاج"، بهترین دوستان بری هستند؛ پسرانی با نامهای برازنده که از زندگی مرفهی نیز برخوردارند. والدین آنها هر سال، جشن تولد باشکوهی برای فرزندانشان تدارک میبینند. کاری که هیچگاه سوزی و جف، برای بری انجام ندادهاند و به احتمال خیلی زیاد، هیچوقت نیز انجام نخواهند داد.
بری به دلایلی که گفته شد و بسیاری دلایل دیگر، از داشتن چنین پدر و مادری ناراضی است. او همیشه با خود فکر میکند که کاش میتوانست والدینش را خودش انتخاب نماید؛ والدینی که با او به خوبی رفتار کنند و بری را مجبور به رعایت قوانین سخت و محدودکنندهای ننمایند. ماجرا از روزی آغاز میشود که آرزوی قلبی بری محقق میشود؛ یعنی امکان انتخاب والدین مورد نظرش. وی به طرز عجیبی پا به دنیایی دیگر، میگذارد؛ دنیایی که بچهها در آن اجازه دارند، والدینشان را شخصا برگزینند. با ورود پسر قصه به این دنیای عجیب و باورنکردنی، ماجراهایی خواندنی خلق میشود.
برشی از متن کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم!
وقتی چشمهای بری بعد از آن نور شدید به حالت عادی برگشت، دیگر اتاقش را ندید. در واقع دیگر توی اتاقش نبود. توی خانهشان هم نبود. شب هم نبود. تنها چیزی که مثل قبل بود، لباس سرهمی گورخریاش بود.
او داشت از یک پلهی برقی بالا میرفت، ولی نمیدانست چرا دارد از آن بالا میرود. ترسیده بود، اما یک چیزی، باعث شد که با داد و فریاد پدر و مادرش را صدا نزند. آخر معمولا وقتی که میترسید، فریاد میزد و آنها را صدا میکرد. بری فقط به بالا رفتن از پلهها ادامه داد.
درست بیش از اینکه به بالای پلهها برسد، حس کرد چیزی کنار پایش تکان میخورد. پایین را که نگاه کرد، یک تکه کاغذ رنگی مچاله دید که روی پله افتاده بود؛ یک نقشه. بری خم شد، کاغذ مچاله را از روی زمین برداشت و باز کرد.
نقشه، رنگهای شفاف و روشنی داشت و شهری را نشان میداد که همهی نقاط مهمش با تصاویر کارتونی مشخص شده بودند؛ درست مثل نقشههایی که دست گردشگرها میدید؛ البته در چند دفعهی انگشتشماری که او و خانوادهاش به لندن رفته بودند. از روی اسمی که بالای نقشه نوشته شده بود به نظر میرسید اسم شهر، یانگدان باشد.
آن شهر از نظر جغرافیایی کمی شبیه لندن بود. تصویرهایی روی نقشه ساختمانهای بزرگ لندن را در جاهای واقعیشان نشان میداد. فقط به جای ساختمانهای مجلس بریتانیا، یک جایی به اسم خانههای بازی مجلس دیده میشد که شبیه ترکیبی از ساختمانهای مجلس و یک زمین بازی بچهها بود. (و یک ساعت بزرگ به اسم لیتلبن هم داشت) اسم هاید پارک، در نقشهی هاید – اند – سیک پارک بود؛ اسم بنای یادبود ستون نلسون به ستون نلسون زورگو – در – کارتون – سیمپسونها تغییر کرده بود و چهارراه پیکادلی سیرکس و میدان آکسفورد سیرکس، هر دو واقعا سیرک بودند!
وسط نقشه هم یک ساختمان بزرگ اداری قرار داشت که شبیه هیچکدام از ساختمانهای لندن نبود. بالای ساختمان، این سه حرف با خط درشت و قرمز نوشته شده بود:
س. ا. و.
بری سرش را بلند کرد. وقتی داشت نقشهی را بررسی میکرد، چند پله بالاتر رفته بود و حالا به بالای پلههای مترو رسیده بود و دیگر بیرون مترو دیده میشد...
کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم! اثر دیوید بل با ترجمه ی مریم رئیسی و تصویرگری جیم فیلد توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
- نویسنده: دیوید بدیل
- مترجم: مریم رئیسی
- تصویرگر: جیم فیلد
- انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم!
دیدگاه کاربران