کتاب رنگ کار بازنشسته بیست و سومین جلد از مجموعه ی پرونده های شرلوک هلمز نوشتهی سر آرتور کانن دویل و ترجمهی سید حبیب الله لزگی توسط نشر ذکر به چاپ رسیده است.
شرلوک هلمز دوباره درگیر پرونده ای جدید شده اما این بار از نظر دوستش دکتر واتسون هیچ ابهامی در پرونده وجود ندارد. ماجرا از این قرار است که چند روز قبل مرد مسنی به نام آقای جوسیه امبرلی به اداره ی پلیس مراجعه کرده و فرار همسرش با مردی به نام ری ارنست را گزارش می دهد. ری ارنست به عنوان دوست آقای جوسیه از مدت ها قبل به خانه ی او رفت و آمد داشته؛ آقای جوسیه ادعا می کند که چون همسرش بیست سال از او کوچکتر بوده با وجود تمام محبتی که در حقش روا داشته هیچ وقت به آقای جوسیه ابراز عشق نکرده و در نهایت بعد از دزدیدن جعبه ای پر از پول و اوراق بهادر همراه ارنست فرار کرده است. اکنون آقای جوسیه اصرار دارد که پلیس هر چه زودتر همسر و دوست خیانتکارش را بیابد. پلیس اسکاتلندیار در این زمینه از شرلوک هلمز کمک خواسته و هلمز بعد از تحقیقات و مشاهده ی دقیق شواهد موجود به فرار همسر آقای جوسیه مشکوک شده است. او فکر می کند آقای جوسیه مسئله ای را از آن ها مخفی کرده و ماجرا آن طوری که او تعریف می کند نیست. شرلوک از اطرافیان و همسایه های آقای جوسیه در مورد زن مفقود شده سوالاتی می پرسد و متوجه می شود که برخلاف گفته های آقای جوسیه، همسرش هرگز نسبت به او بی مهر نبوده بلکه محبتش همیشه زبان زد خاص و عام بوده است. همین موضوع باعث می شود تا هلمز تحقیقات بیشتری راجع به آقای جوسیه که حالا خود مظنون اول پرونده است انجام دهد و...
مجموعه کتاب شرلوک هلمز با موضوع ماجراها، معماها، پرونده ها و داستانها در سی و شش جلد مختلف برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. شرلوک هلمز یکی از مشهورترین کارآگاهان در ادبیات داستانی انگلستان است که از هوش و ذکاوت بالایی برخودار است؛ طوری که با دیدن ظاهر مردم از شخصیت درونی آن ها آگاه می شود. او با شم کارآگاهی و تیزبینی خود، به کمک دوستش دکتر واتسون پرده از راز جنایات و معماهای پیچیده ای برداشته و حقیقت را آشکار می سازد.
برشی از متن
واتسون پرسید: «می خواهی از کجا شروع کنی؟» هلمز گفت: «چون مشغول کار روی چند پرونده ی دیگر هم هستم از تو خواهش می کنم به لاویشام بروی و تحقیقات اولیه را انجام دهی.» دکتر واتسون موافقت کرد. به لاویشام رفت. شب وقتی برگشت دید شرلوک هلمز روی صندلی نشسته پیپ می کشد و اتاق پر از دود شده است. فهمید هلمز غرق بررسی معماهای جنایی است. واتسون گفت: «وقتی به لاویشام رسیدم، پیدا کردن خانه ی آقای جوسیه امبرلی کار آسانی نبود. از مردی که شبیه یک سرباز بود، آدرس را پرسیدم. خانه ای را نشان داد که دیوارهای بلند و آجری داشت. قبلا آقای جوسیه امبرلی را دیده بودم. اما این بار با دقت بیشتری او را برانداز کردم. کمی غیرطبیعی حرکت می کرد. اگرچه سنی از او گذشته اما معلوم است که زمانی قوی هیکل و خوش تیپ بوده است.» هلمز گفت: «وقتی پیش من آمد دیدم که یکی از کفش هایش صاف و کفش دیگرش چروک خورده است. فهمیدم یک پایش مصنوعی است.» واتسون ادامه داد: «آقای جوسیه امبرلی اطراف خانه را به من نشان داد. به باغچه رسیدگی نشده و پر از علف های بلند و هرز بود، خانه هم وضع بهتری نداشت. آقای جوسیه امبرلی سطل رنگی وسط اتاق گذاشته بود و قلم موی پهنی در دست داشت. به من گفت: «همسرم نازپرورده بود. دست به سیاه و سفید نمی زد و هر چه می خواست برایش می خریدم. برای همین از فرارش تعجب کرده ام. دکتر ارنست هم مثل پسرم بود، اما او هم به من خیانت کرد. دکتر واتسون ادامه داد: «آقای جوسیه امبرلی و همسرش تنها زندگی می کردند و فقط یک پیشخدمت داشتند که هر روز ساعت شش بعدازظهر از خانه ی آن ها می رفت. همان روز که همسرش فرار کرده بود، آقای جوسیه امبرلی دو بلیت تئاتر خریده بود که او را بیرون ببرد. اما زن تظاهر به سردرد می کند و آقای جوسیه امبرلی خودش به تنهایی می رود. او حتی بلیت استفاده نشده را نشان من داد.»
(کتاب های قاصدک) نویسنده: آرتور کانن دویل مترجم: سید حبیب الله لزگی انتشارات: ذکر
نظرات کاربران درباره کتاب رنگ کار بازنشسته (پرونده های شرلوک هلمز 23)
دیدگاه کاربران