کتاب زن خون آشام جلد بیست و چهارم از مجموعهی پرونده های شرلوک هلمز نوشتهی سر آرتور کانن دویل و ترجمهی سید حبیب الله لزگی توسط نشر ذکر به چاپ رسیده است.
بازرگانی به نام آقای فرگوسن سالها پیش همسر خود را از دست داده و با تنها پسرش زندگی می کرد، تا اینکه با زنی اهل پرو آشنا شده و با او ازدواج می کند. او و همسرش علاقهی زیادی به هم دارند اما پسر آقای فرگوسن با مادرخوانده اش ارتباط خوبی برقرار نمی کند و رفتار سردی با او دارد. پس از مدتی خانم و آقای فرگوسن صاحب فرزندی می شوند و بیشتر توجه ها به نوزاد جدید جلب می شود و موجب حسادت پسر بزرگ تر آقای فرگوسن می گردد. یک روز خانم فرگوسن پسر خوانده اش را به شدت تنبیه می کند و با وجود اصرار همسرش دلیل این کار را برای او توضیح نمی دهد. چند روز بعد، وقتی یکی از خدمتکاران وارد اتاق خانم فرگوسن می شود، او را در حالی می بیند که با دندان هایش چند سوراخ ریز روی گردن بچه اش ایجاد کرده و در حال خوردن خون اوست. خدمتکار فورا آقای فرگوسن را در جریان واقعه قرار می دهد. آقای فرگوسن پس از فهمیدن ماجرا و با تصور اینکه شاید همسرش یک خون آشام باشد، بسیار گیج و مبهوت می شود و از شرلوک هلمز می خواهد در مورد وجود چنین موجوداتی تحقیق کرده و دلیل کار همسرش را بیابد.
مجموعهی شرلوک هلمز با موضوع ماجراها، معماها، پرونده ها و داستانها در سی و شش جلد مختلف برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. شرلوک هلمز یکی از مشهورترین کارآگاهان در ادبیات داستانی انگلستان است که از هوش و ذکاوت بالایی برخودار است؛ طوری که با دیدن ظاهر مردم از شخصیت درونی آن ها آگاه می شود. او با هوش سرشار، تیزبینی و نکته سنجی خود، به کمک دوستش دکتر واتسون پرده از راز جنایات و معماهای پیچیده ای برداشته و حقیقت را آشکار می سازد.
برشی از متن
هلمز کتابی از کتابخانه برداشت و به مطالعه ی آن مشغول شد. کمی بعد کتاب را با تنفر روی صندلی انداخت و گفت: "واتسون، این حرف ها چرت و پرت است. خون آشام، جسدی است که راه می رود. خون انسان را می مکد و می توان با فرو کردن یک چوب در قلبش او را نابود کرد!" هلمز نگاهی به روی میز انداخت و دید نامه ی دیگری هم آمده است. اما به خاطر توجه به نامه ی اول، آن را ندیده بود. هلمز نامه را خواند و در صورتش حالت ابهام و گیجی ایجاد شد. نامه از محلی به نام چیزمنِ لامبلی ارسال شده بود. هلمز از دکتر واتسون پرسید: "آیا این مکان را می شناسی؟" دکتر واتسون گفت: "دور از لندن نیست. خانه های آن جا هنوز به نام کسانی است که قرن ها پیش آن را ساخته اند. این مکان در ساسکس است." هلمز نامه ی دوم را به دکتر واتسون داد که بخواند. نامه از مردی به نام رابرت فرگوسن بود و دکتر واتسون خواند: "به من گفته شده که همراه وکلایم به دیدار شما بیایم. مطلبی که در مورد آن می خواهم با شما مشورت کنم، بسیار ظریف و حساس است. درباره ی دوست من است که پنج سال پیش با زنی از اهالی پرو، ازدواج کرد." "دوست من قبلاً هم ازدواج کرده بود و از زن اول خود یک پسر 15 ساله داشت. زن پرویی زنی زیبا و دوست داشتنی بود. به شوهرش علاقه مند بود و زندگی اش خیلی معمولی پیش می رفت تا این اواخر که دوبار به شدت ناپسری خود را تنبیه کرد. یک بار طوری با چوب او را زد که جای ضربه روی بازوی پسرک باقی ماند. سال قبل زن صاحب فرزندی شد. به نظر می رسید که علت رفتارش نسبت به ناپسری حسادت باشد. اما یک ماه قبل اتفاقی افتاد که هیچ کس نتوانست آن را توضیح دهد..
(کتاب های قاصدک) نویسنده: آرتور کانن دویل مترجم: سید حبیب الله لزگی انتشارات: ذکر
نظرات کاربران درباره کتاب زن خون آشام (پرونده های شرلوک هلمز 24)
دیدگاه کاربران