کتاب حبس سکوت به قلم عبدالجبار کاکایی در نشر فصل پنجم به چاپ رسیده است.
خواب پریشان
باران گرفت و گریه ی پنهان ما ندید
خوابید شهر و خواب پریشان ما ندید
تاوان بی نزاکتی از عاشقان گرفت
آن کور دل که چاک گریبان ما ندید
ما خود دریده ایم قبا را مگر کسی
در روز مرگ پیکر عریان ما ندید
بر ایل ما چه رفت که دلتنگ ما نشد
در عکس ما چه دید که در جان ما ندید
مست است آن که یاد حریفان ما نکرد
خواب است آنکه خون شهیدان ما ندید
دلتنگم از کسی که مزامیر سبز را
در عقل سرخ سید خندان ما ندید
دعا
یک شهر دعا کرد و بلاکم نشد امسال
خون شد جگر خلق و محرم نشد امسال
ای ماه چه دیر آمدی از راه و عجیب است
دل واپس تو عالم و آدم نشد امسال
پیش از تو محرم شد و پیش از تو عزا بود
مویی ز عزاداری تو کم نشد امسال
جایی ننشستیم که یادی نشد از درد
شعری نسرودیم که ماتم نشد امسال
صد خیمه ی خاموش به تاراج جنون رفت
یک خاطر آسوده فراهم نشد امسال
در گریه نهفتیم عزای شب خود را
تاوان تو زخمی ست که مرهم نشد امسال
(برشی از متن)
- شاعر: عبدالجبار کاکایی
- انتشارات: فصل پنجم
نظرات کاربران درباره کتاب حبس سکوت - عبدالجبار کاکایی
دیدگاه کاربران