معرفی کتاب با یاد شانه های تو
در قسمتی از سروده های شاعر می خوانیم:
روزی خدا به سینه ی من پا گذاشته
مهر تو را درون دلم جا گذاشته!
تا من برای یافتن ات در به در شوم
دیوار را کشیده و در را گذاشته!
بی شبهه آفریده تو را از ژن شراب
آن کس که در خمار تو ما را گذاشته!
با زر کشیده خط لبت را و ناگزیر
در موزه اش برای تماشا گذاشته!
چون آسمان حسود شده از دل زمین
چشم تو را گرفته و دریا گذاشته!
تا تو جهان بگیری بر روی روی تو
سرمایه ای به وسعت دنیا گذاشته!
هم قند در قبال سمرقند داده و
هم خال در ازای بخارا گذاشته
تحریم کرده نعمت می را برای ما
در سفره ی لبان تو اما گذاشته
او خاک را به پای تو پایین کشیده و
خورشید را به دست تو بالا گذاشته!
با فاصله کشیده اگر مهر و ماه را
ما بین شان برای شما جا گذاشته!
روزی که یاد داده به تو ناز و غمزه را
انگشت روی ضعف دل ما گذاشته!
چشمت چنان فریفت ندانستم از سرم
برداشته کلاه مرا یا گذاشته!
من از خدا چگونه بپرسم که پس چرا
جفت مرا کشیده و تنها گذاشته!
(پازل شعر امروز) شاعر: غلامرضا طریقی انتشارات: نیماژ
نظرات کاربران درباره کتاب با یاد شانه های تو | غلامرضا طریقی
دیدگاه کاربران