کتاب ماجراهای جدید شرلوک هلمز - دویل

کتاب ماجراهای جدید شرلوک هلمز نوشته ی آدریان کانن دویل و جان دیکسون کار با ترجمه ی رامین آذربهرام توسط انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.

پس از درگذشت سرآرتور کانن دویل، خالق شرلوک هلمز، نویسندگان بسیاری کوشیدند تا با استفاده از شخصیت هلمز داستان های تازه ای بنویسند. جوان ترین پسر سرآرتور یعنی آدریان کانن دویل با استفاده از یادداشت های پدر و بهره گیری از همکاری جان دیکسون کار، جنایی نویس مشهور آمریکایی، چند داستان درباره ماجراهای شرلوک هلمز نوشت. اینکه آدریان کانن دویل با کمک گرفتن از یادداشت های باقی مانده از پدرش این کتاب را نوشته است خبر از آن می دهد که خط داستانی این اثر هم به همان اندازه نوشته های نویسنده اصلی جذاب خواهد بود. بنابراین کتاب حاضر برای کسانی که به خواندن رمان های شرلوک هلمز و ژانر جنایی علاقه دارند می تواند جذاب باشد. این اثر مشتمل بر شش داستان است که در پایان هر کدام چند سطر از یکی از داستان های سرآرتور که آدریان موضوع مورد نظر خود را از آن برگزیده آمده است.

در اولین ماجرا تحت عنوان «هفت ساعت» شخصی به نام چارلز توجه هلمز را به خود جلب کرده است. این فرد عملی غیر معقولانه انجام می دهد، هر ساعتی را که می بیند با عصایش آن را خرد می کند، در نگاه اول همه فکر می کنند که او دیوانه است یا اینکه کلا از ساعت نفرت دارد ولی هلمز با تحقیقاتی که می کند متوجه دلیل این رفتار عجیب چارلز می شود. اما این تمام ماجرا نیست و شرلوک احساس می کند توطئه ای در کار است و با جستجوهایش پی به این توطئه و جعل شدن امضایش و بسیاری موضوع های دیگر که با داستان چارلز گره خورده می برد، و خواننده را با خود به دنبال چارلز و کشف حقیقت همراه می کند.

فهرست

ماجرای هفت ساعت ماجرای جوینده طلا ماجرای قماربازان مومی ماجرای معجزه در های گیت ماجرای بارونت سیه چرده ماجرای اتاق مهر و موم شده

برشی از متن

ماجرای قماربازان مومی پیچ خوردن مچ پای دوستم شرلوک هلمز از بازی های روزگار بود. چند ساعت بعد از این واقعه هلمز درگیر مسأله ای شد که ماهیت غریب آن دیدار از آن زیرزمین شیطانی را، که برای همه مردم شناخته شده بود، الزامی ساخت. حادثه ای که برای دوستم پیش آمد یک بدشانسی تمام عیار بود. هلمز بدون فکر و بی درنگ دعوت بولی بوی راشر مشتزن حرفه ای میان وزن را برای مبارزه پذیرفته و آن دو در باشگاه ورزشی الد کریب در خیابان پانتون رو در روی یکدیگر قرار گرفته بودند. هلمز در مقابل چشمان حیرت زده تماشاگران بولی بوی را در همان دقایق اول ناک اوت کرده بود. بعد سالن را ترک کرده و قدم بر پلکان لرزان و نیمه تاریک باشگاه گذاشته بود. اطمینان دارم که اعضای هیأت مدیره باشگاه تا به حال برای این پلکان فکری کرده اند. خبر ناگوار وقتی به ما رسید که من و همسرم تازه از سر میز ناهار برخاسته بودیم. دفتر یادداشتم دم دست نیست اما به خاطر دارم که روزی سرد و بارانی از هفته اول ماه مارس سال 1890 بود. تلگرامی را که خانم هادسن برایم فرستاده بود با تعجب خواندم و آن را به همسرم نشان دادم. او گفت:«باید فورا به ملاقات آقای شرلوک هلمز بروی و یکی دو روزی نزد او بمانی آنسترودر مثل همیشه کارهای مطبت را انجام می دهد.» آن موقع منزل ما در محله پادینگتون قرار داشت و از آنجا تا خیابان پیکر راه زیادی نبود. همان طور که انتظار داشتم هلمز که ربدوشامبر ارغوانی به تن داشت روی کاناپه نشسته و قوزک باندپیچی شده پای راستش را روی چند بالش گذاشته بود. روی میز کم ارتفاع سمت چپ کاناپه میکروسکوپ کوچکی به چشم می خورد و دسته بزرگی روزنامه باطله کنار دست راست هلمز روی کانابه قرار داشت. ظاهرا این حادثه نتوانسته بود بر شوخ طبعی اش اثری بگذارد. در تلگرام خانم هادسن تنها به سقوط از پلکان اشاره شده بود از این رو جزئیات ماوقع را از او جویا شدم و اطلاعاتی را که در سطور اول این نوشته آمده به این روش بدست آوردم. هلمز به تلخی افزود: «آنقدر به خودم مغرور بودم که جلوی پایم را ندیدم. عجب احمقی هستم!» - « پس به اعتقاد تو غرور در حد متوسط قابل قبول است. فکر نمی کنم بولی بوی هم با این حرف مخالف باشد.» - «برعکس، او هم نیمه مست بود و هم خودش را زیادی قبول داشت. اما واتسن، ظاهرا خود تو هم چندان مراقب سلامتی ات نیستی.» - به خاطر خدا هلمز! امکان دارد سرما خورده باشم اما وقتی که هیچ علامتی ندارم و حتی صدایم هم نگرفته چطور ممکن است تو متوجة آن شده باشی؟» - «چطور ممکن است؟ خیلی ساده است، تو نبض خودت را گرفته ای. لکه کوچکی از نیترات نقره روی نقطه نبض در مچ دست چپت دیده می شود که از انگشت سبابه دست راستت به آنجا منتقل شده. چرا باید نبض خودت را گرفته باشی؟

نویسندگان: آدریان کانن دویل - جان دیکسون کار مترجم: رامین آذربهرام انتشارات: مروارید