دربارهی کتاب فروشگاه ساحره اثر جانی رداری
کتاب فروشگاه ساحره روایتگر داستانی تخیلی و جذاب میباشد که برای مطالعهی مخاطبکودک و نوجوان به رشتهی تحریر درآمده است.
شخصیت اصلی قصه، خانم "بارون" نام دارد. وی ساحرهای پیر و متشخص است که همراه با خدمتکار خود، "ترزا" زندگی میکند. ساحره، صاحب یک فروشگاه بزرگ اسباببازی میباشد؛ فروشگاهی مملو از اجناس مختلف و متعدد که همیشه نظر کودکان شهر را به خود جلب مینماید. خانم بارون، هر سال، در شب "جشن تجلی" و با کمک ترزا، اسباب بازیهای موجود در فروشگاهش را به فروش میرساند. این جشن، همیشه توسط مردم ایتالیا، و در ششم ژانویه برگزار میگردد؛ در چنین شبی، ساحره سوار بر جاروی خود، از پشت بامی به پشت بام دیگر رفته و از راه دودکش بخاری، هدیهی مورد نظر مشتریانش (یعنی کودکان)، را به دستشان میرساند. هدیههایی که آنها پیش از آغاز جشن، انتخابش کرده و والدینشان نیز بهایش را پرداخت نمودهاند.
اصل ماجرای قصه نیز پس از به پایان رسیدن یکی از همین شبها آغاز میشود. "فرانچسکو"، از مشتریان قدیمی فروشگاه ساحره میباشد. او پسر کوچک فقیری است که در کنار مادرش زندگی میکند. پسرک قصه، پیش از آغاز جشن تجلی، در طی نامهای از ساحره درخواست مینماید که یک قطار برقی برای او هدیه بیاورد. اما با پایان یافتن شب جشن، خبری از هدیهاش نمیشود. بنابراین، صبح روز بعد، به فروشگاه رفته و با چهرهای گرفته و ناراحت، محو تماشای ویترین فروشگاه خانم بارون میشود. وی در کمال ناامیدی قطار برقی دوستداشتنی و موردنظر خود را در آنجا مشاهده مینماید؛ موضوعی که موجب جاری شدن اشک از چشمانش میگردد. اسباببازیهای موجود در ویترین با دیدن ظاهر افسردهی فرانچسکو، به شدت تحت تاثیر قرار میگیرند و از ناراحتی فرانچسکو، غمگین میشوند.
پس از دقایقی، فرانچسکو، وارد فروشگاه شده و علت عدم تحقق تقاضایش را از خانم بارون جویا میگردد. ساحره نیز دلیل این موضوع را، عدم توانایی مالی مادر او، در پرداخت بهای قطار اعلام میکند. سپس در کمال ادب، از فرانچسکو میخواهد که هر چه سریعتر از فروشگاه بیرون برود. پس از این اتفاق، فرانچسکو بارها به فروشگاه آمده و محو تماشای قطار مورد علاقهاش میشود. اما او و همهی اسباببازیها، به خوبی میدانند که مادرش هیچگاه توان پرداخت بهای قطار را نخواهد نداشت؛ موضوعی که اسباببازیهای فروشگاه ساحره را به چارهجویی وا داشته و ماجراهایی خواندنی را خلق میکند.
برشی از متن کتاب فروشگاه ساحره
بگذارید سگ پاکوتاه کارش را بکند.
سگ پا کوتاه فکری به ذهنش رسید.
طفلکی سگ پاکوتاه، هرگز کسی به او توجه نمیکرد. اوایل نمیدانست از چه نژادی است. بدها هم هیچ وقت به نژادش اشاره نکرد. خیلی خجالتی بود. اگر چیزی میشنید، از این گوش میگرفت و از آن یکی در میکرد. به خوبی حرکات دوستانش را زیر نظر داشت. از طرفی با چه کسی میتوانست صحبت کند؟ با آن عروسکهایی که خانمهای بسیار شیکپوشی بودند و به سگی مثل او که معلوم نبود از چه نژاد مالتی، پکنی یا پاکوتاه است، توجه نمیکردند. تنها سربازهایی سربی فرصت صحبت کردن با او را داشتند که فرماندههای عالیرتبهشان این اجازه را به آنها نمیدادند. در مجموع همه برای خود دلیلی داشتند که به سگ پاکوتاه بیمحلی کنند. او مجبور بود همیشه ساکت بماند. حالا فهمیدید موضوع از چه قرار است؟ به هین دلیل او دیگر واق واق هم نمیکرد.
حتی آن بار که میخواست دهانش را باز کند تا نظرش را بگوید، سروصدای عجیبی از خودش درآورد. چیزی بین میومیوی گربه و عرعر خر و بعد کل ویترین از خنده منفجر شد.
فقط پر نقرهای نخندید. زیرا سرخپوستها هرگز نمیخندند. هنگامی که خندهی بقیه تمام شد، او چپق را از دهانش برداشت و سرفهای کرد و گفت: «آقایان! همگی به چیزی که پاکوتاه میخواهد بگوید گوش کنید. این سگ همیشه کم سخن میگوید و بیشتر فکر میکند. کسی که بیشتر فکر میکند و کم سخن میگوید، پس با دانایی سخن میگوید.»
پاکوتاه به خاطر این تعریف از سر تا نوک دمش سرخ شد. صدایش را صاف کرد و شروع کرد به صحبت کردن: «آن پسربچه... همان فرانچسکو... فکر میکنید امسال دیگر بتواند هدیهای از فروشگاه ساحره دریافت کند؟»
رئیس ایستگاه گفت: «من که گمان نمیکنم. خبری از مادرش نیست و نامهای هم نرسیده. من همیشه پاکتهای پستی را زیرنظر دارم.»
پاکوتاه ادامه داد: «من هم همینطور. برای همین است که فکر میکنم هیچچیز به دست فرانچسکو نمیرسد. نظرتان چیست غافلگیرش کنیم؟»
عروسکها جواب دادند: «اوه. آره. غافلگیرش کنیم. اما چطوری؟»
صدای کاپیتان ریشپروفسوری بلند شد: «شماها ساکت باشید. زنها همیشه باید ساکت باشند.»
سرهنگ پیاده نظام در حالی که شمشیرش را آماده میکرد، فریاد زد: ...
کتاب فروشگاه ساحره اثر جانی رداری با ترجمهی محبوبه دایی و هما میرزایی با تصویرگری نیکولتا کستا توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.
- نویسنده: جانی رداری
- مترجم: محبوبه خدایی - هما میرزایی
- انتشارات: هوپا
نظرات کاربران درباره کتاب فروشگاه ساحره | نشر هوپا
دیدگاه کاربران