دربارهی کتاب قبل از فراموشی اثر لیندزی استودارد
کتاب "قبل از فراموشی" رواتیگر زندگی دختری نوجوان میباشد که برای مطالعهی کودک و نوجوان، کاملا مناسب است.
شخصیت اصلی قصه، "رابینسون" نام دارد. او دختری شجاع، باهوش و جسور میباشد که در کنار پدربزرگ پیرش، "چارلی هارت"، زندگی میکرد. در واقع چارلی، تنها عضو خانوادهی رابینسون است. کسی که از هویت والدین دختر قصه و سرگذشت او مطلع میباشد. اما علیرغم اصرارهای رابینسون، هیچگاه حرفی از گذشتهی او و پدر و مادرش نمیزند.
چارلی، یک گارگاه تعمیرات خودرو را اداره میکند و از این طریق هزینههای زندگی خود و نوهاش را تامین مینماید. رابینسون نیز از دوران کودکی تا کنون، همیشه پدربزرگش را در انجام امور شغلیاش یاری میرساند. او و چارلی، بخشی از اوقات خود را نیز، صرف جمعآوری شیرهی درخت افرا و تهیهی شربت آن میکنند. سپس شربت افرای آماده شده را به دیگران میفروشند.
گذشت زمان، چارلی را به مردی پیر و فرتوت مبدل ساخته و روزبهروز حافظهاش را ضعیفتر از قبل کرده است. حالا، رابینسون در کلاس پنجم تحصیل میکند. تمام همکلاسیهای او، از اسرار زندگیاش و محرومیت رابینسون از نعمت مادر و پدر آگاه هستند. اما در میان تمامی دانشآموزان، تنها "الکس کارتر"، است که با سوءاستفاده از این موضوع، مدام رابینسون را مورد آزار قرار میدهد. تا اینکه بالاخره، دختر قصه کنترل خود را از دست داده و به الکس حمله میکند. در نتیجهی این اتفاق، مدیر مدرسه با چارلی تماس گرفته و از او میخواهد که به مدرسه بیاید. همین موضوع رابینسون را به شدت ناراحت میکند؛ زیرا میداند که پدربزرگش دچار آلزایمر شده و این اتفاقات تاثیر به مراتب بدتری بر ذهن و روحش خواهد گذاشت. بنابراین تصمیم میگیرد جهت بهبود حال چارلی، تغییرات بزرگی در شخصیت و زندگی خود ایجاد نماید.
برشی از کتاب قبل از فراموشی
خانم مگ بهمان یادآوری میکند: «پروژهی شجرهنامه رو پنج شنبهی هفتهی بعد باید تحویل بدین. از امروز یه هفته وقت دارین! یادتون باشه که فردا روز برنامهریزی معلمهاست پس لازم نیست بیاین مدرسه. خوش به حالتون! یه روز وقت دارین که روی پروژهتون کار کنین!» آخر صحبتش مجبور میشود داد بکشد چون هروقت روی پروژهها کار میکنیم، همهی بچهها هیجانزده میشوند و بلند صحبت میکنند. البته همه به جز من.
چلسی و بریتنی میز پشت سریمان مینشینند، واقعا با خودشان پاپیهماشه آوردهاند. روزنامهها را روی میزشان پهن میکنند و بریدههای کاغذ را توی مواد سفیدی میخیسانند که مادرهایشان توی ظرفهای پلاستیکی دردار به مدرسه آوردهاند.
نمیدانم خانم گلوریا چرا نمیآید. به او گفته بودم که ما توی مشاورهی گروهی روی این پروژهی مزخرف کار میکنیم. اینطوری مجبور نیستیم کنار بچههای اعصاب خردکنی باشیم که برای درست کردن درختهای بزرگشان کلی ایده دارند.
درک میگوید: «زود باش راب. بالاخره که باید یه چیزی تحویل بدی. من کمکت میکنم.»
کندیس اضافه میکند: «من هم کمک میکنم.» عکسهای پدر و مادر و خاله جیناش و بچههای او را آورده است. آنها را روی یک تکه مقوای بزرگ که نصف میز ما را میپوشاند میگذارد. «میتونیم با هم انجامش بدیم.»
دفترم را باز میکنم.
درک هم دفترش را باز میکند. شروع میکند به طرح زدن. «گمون کنم شجرهنامهی من شبیه یه بازی رومیزی از آب دربیاد.»
با اینکه اصلا برایم مهم نیست، میپرسم: «منظورت چیه؟»
«هر مربع مربوط به یکی از اعضای خانوادهمه. اگه اون مربع بهت بیفته باید دربارهی اون آدم یه مطلبی رو بخونی. یا یه چیزی شبیه این.»
فکر باحالی به ذهنش رسیده است. ولی محال است این را بهش بگویم. هر چیزی که به این شجرهنامه مربوط بشود بیخود است. حتی اگر این پروژه را انجام بدهم، باز هم مثل مال درک خلاقانه نمیشود. یا مثل مال کندیس، کلی عکس خانوادگی ندراد.
ولی حداقل مامانم توی شجرهنامه هست. تمام روز اسمش توی ذهنم بوده و پیش خودم تصور کردهام که چه شکلی بوده است. مثل بابابزرگ. مثل من. ادنا رز میلر؛ ادی.
قرار نبود به کسی بگویم که اسمش را میدانم، مثل یک راز برایم مهم است. ولی نمیدانم چه میشود که ناگهان از دهانم میپرد و ...
کتاب قبل از فراموشی اثر لیندزی استودارد و ترجمهی آزاده حسنی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
- نویسنده: لیندزی استودارد
- مترجم: آزاده حسنی
- انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب قبل از فراموشی
دیدگاه کاربران