loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب امشب نه شهرزاد ... - یعقوبی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب امشب نه شهرزاد ... اثر حسین یعقوبی توسط انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.

شخصیت اصلی و روای داستان، "امیرحسین"، مردی تنها و افسرده است که به روایت قصه ی زندگی و شرح حالات روحی و روانی خود برای مخاطب می پردازد. این مرد به تازگی همسرش را در طی سانحه ی تصادف از دست داده، و در غم سوگ او، روزهای بسیار سخت و مشقت باری را پشت سر می گذارد. امیرحسین، همواره از عذاب وجدانی سخن می گوید که هر جا و هر لحظه، همراه با اوست. در واقع این مرد، خودش را مسبب مرگ همسرش می داند چرا که پیش از سانحه ی تصادف، زنش از وی خواسته بود، به منظور تامین مایحتاج منزل، لیستی را تهیه کند اما امیرحسین با بی توجهی به این درخواست و عدم تحقق آن، موجب می شود که همسرش، به ناچار، شخصا از منزل خارج شده، و اقدام به خرید وسایل مورد نیاز نماید؛ در طی همین لحظات است که این زن، تصادف کرده، جانش را از دست می دهد و برای همیشه، شوهرش را در وضعیتی اسف بار ترک می کند. قرار گرفتن امیرحسین در چنین وضعیتی، تمامی اعضای خانواده و دوستان و آشنایان او را نگران می سازد به طوری که این افراد، مدام با تماس ها و مشاوره های پی در پی خویش، سعی در ایجاد انرژی و انگیزه در قلب و روح او می کنند. در طی یکی از همین ایام، امیرحسین به پیشنهاد صادق، دوست خود، تصمیم می گیرد که خلاصه ای از فیلم های مورد علاقه اش را به صورت مکتوب یادداشت نماید و به این واسطه از فکر کردن به مسائل مخرب جلوگیری کند؛ یادداشت هایی خواندنی که هر یک روایت هایی پرکشش را ارائه می دهند. به بیانی ساده تر، نویسنده، علاوه بر شرح سرنوشت امیرحسین، داستان های زیبای دیگری را نیز در بطن رمان خود برای مخاطب نقل کرده، او را مجذوب کتاب خویش می سازد.

 

برشی از متن کتاب


مثل این که قطرات بارون دارن شیشه هارو می بوسه ن ... می گن خیلی ها زیر بارون می مونن تک و توکی زیر بارون زندگی رو یه جور دیگه تجربه می کنن و باقی فقط خیس می شن و این دقیقا مرز بین خیس شدن با آب بارون و نفس کشیدن با خود بارونه ... «زخمایی که دیده نمی شن خیلی دیر خوب می شن.» شهاب ادامه می ده: «کویر که رفتیم بیخ رونام عرق سوز شده فایده نداره هر چی پماد می زنم هم چنان سوزشش ادامه داره.» خمیازه ای می کشم و می گم: «باید بدی سحر برات پماد بزنه تا جاش زود خوب شه.» می گه بی مزه، ولی از لبخندش مشخصه از تصورش خوشش اومده. شیشه رو می کشم پایین و دستمو دراز می کنم بیرون. قطره های بارون که بر سر انگشتام می خوره حس خوبی بهم می ده، اما این حکایت دست راستمه. انگشتای دست چپم که تو ماشینه، ریز ریز داره می لرزه، می گم: «لرزش دست ... یه دفعه شروع می شه ... و با هیچ قرصی هم نمی تونم کنترلش کنم.» شهاب می گه: «بیا یه کاری بکن ... یه کلاسای خوبی هست که سحر یه دوره اشو رفته ... برای آرامش روح و روان و این صحبتا.» می پرسم: «مدیتیشنه؟» جواب می ده: «مدیتیشن هم داره ... اما مدیتیشن خالی نیست. روی چاکراها و مهندسی ذهن هم کار می کنه.» یه مهندس خبره ی ذهنو مجسم می کنم که با آچار پیچ گوشتی افتاده به جون جمجمه ام سرازیر شده پایین و فکر می کنم این کارش که تموم بشه یه چیزی بشم مثل مک مورفی تو آخر فیلم «پرواز بر فراز آشیانه ی فاخته.» می رسیم دم دفتر مجله. شهاب دوباره یادآوری می کنه: آدرس سیامکو داری دیگه؟ شب دیر نکنی ها.» از پله ها می رم بالا. پنج شنبه ست و دفتر سوت و کوره. فرهاد تنهاست و داره تلفنی صحبت می کنه؛ از صحبتاش معلومه که اون طرف خط آذر یا یکی از بچه های مجله نیست. می گه: «می دونی من دو سال پیش با شیطون یه قراردادی امضا کردم و روحمو فروختم، می ترسم اگه بیام شیراز خونه تون نصف شب تبدیل به خون آشام بشم و بیام تو اتاق خوابت که خونت رو بخورم اون وقت خانواده ت مجبور می شن بریزن تو اتاق و منو با بیل خاموش کنن.» (می خنده) صدای غش و ریسه رفتن طرفش از اون ور خط به گوشم می رسه: «تو که تهران دانشجویی یه سر بیا پیش من .... آره ... خودم هستم و خودم ...» بعد شماره موبایلشو می ده و گوشی رو می ذاره. حسابی سر حاله. می گه: «می دونی یه جورایی یه واسه من ... سر به سر گذاشتن با دخترهایی که آشنایی با نویسنده ها و سردبیر مجله، بزرگ ترین اتفاق زندگی شونه سرگرمی خوبی تو این کار یکنواخته ... هر دو سه ماه با یکی ... تا نفر بعد پیداش بشه.» کنجکاوم که آذر چطور ناراحت نمی شه. فرهاد می گه: «آذر تو این زمینه آدم خیلی راحتیه ... خودش خوب می دونه که فقط یه عشق واقعی توی زندگیم وجود داره اونم اونه ...» مقاله مو از تو کیف درمیارم و بهش می دم یه نگاه می کنه و می گه: «باریکلا ... این هفته دو روز زودتر مطلبتو آوردی ...

نویسنده: حسین یعقوبی انتشارات: مروارید

 


مشخصات

  • نویسنده حسین یعقوبی
  • نوع جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 3
  • سال انتشار 1396
  • تعداد صفحه 163
  • انتشارات مروارید
  • شابک : 9789641910541

درباره حسین یعقوبی نویسنده کتاب کتاب امشب نه شهرزاد ... - یعقوبی

حسین یعقوبی کیست؟ حسین یعقوبی یکی از نویسندگان، مترجمین، نمایشنامه‌نویسان و روزنامه‌نگاران فعال ایرانی است. او نویسندگی را با نوشتن و ترجمه‌ی مقاله برای برخی مطبوعات آغاز کرد و به‌تدریج وارد حوزه‌ی تالیف و ترجمه‌ی کتاب شد. بسیاری از آثار تالیفی و ترجمه‌ای او دارای درون‌مایه‌ای طنز هستند. در ادامه نگاهی به آثار و بیوگرافی حسین یعقوبی خواهیم داشت.زندگینامه حسین یعقوبی حسین یعقوبی متولد سال 1350 در تهران است. او دارای مدرک فوق …

نظرات کاربران درباره کتاب امشب نه شهرزاد ... - یعقوبی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب امشب نه شهرزاد ... - یعقوبی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل