معرفی کتاب در ماگادان کسی پیر نمی شود
کتاب "در ماگادان کسی پیر نمی شود"، روایت گر سرنوشت تکان دهنده ی عطاءالله صفوی، پزشک اورولوژ جراح ایرانی می باشد. نویسنده اذعان دارد، مطالب این اثر را در طی سه سال، و به واسطه ی نامه نگاری ها، مصاحبه های تلفنی، و طرح سوالات و مراجعات مکرر جهت پرسش های تکمیلی با شخص آقای صفوی، در قالب یک کتاب به رشته ی تحریر درآورده است.
عطاءالله صفوی، متولد سال 1305 در شهر ساری، درون خانواده ای ثروتمند و صاحب نام، دیده به جهان گشود؛ پدر او، از طریق تجارت قند و شکر و بسیاری کالاهای دیگر، ثروت فراوانی را کسب می نمود اما هنگامی که عطاءالله کودکی چهار ساله بود، در طی سانحه ی آتش سوزی تمامی کالاهای تجاری و ثروت خود را از دست داده، همراه با همسر و فرزندش، زندگی فقیرانه ای را در پیش می گیرد.
در طی این سال ها، عطاءالله شاهد زندگی سخت و فقیرانه ی مردم شهر و اعمال ظالمانه و ناعادلانه ی کارمندان دستگاه های دولتی رضا شاه بوده، حس تنفر از بیداد و ستم و عدالت خواهی را با تمام وجود در قلب و روح خوداحساس می نماید. همین موضوع، در دوره ی نوجوانی، توجه او را به شعارهای عدالت خواهانه ی حزب توده جلب کرده، عطاءالله را به یکی از اعضای فعال این حزب و مدافعان سرسخت اندیشه های مارکسیستی مبنی بر برتری شوروی تبدیل می کند.
بنابراین همراه با هم حزبان خود، در مقابل سیاست های دولت ایستادگی کرده، در راستای تحقق اهداف حزب تلاش می کند. تا این که در طی بروز اختلافات و درگیری ها با نیروهای امنیتی حکومت شاهنشاهی، همراه با دو تن از دوستان صمیمی خود، تصمیم می گیرد به سوی بهشت موعود حزب، یعنی شوروی رفته، در آن جا زندگی ایده آل مورد نظرخود را آغاز کند. اما به محض خروج از ایران، به اتهام ورود غیر مجاز به مرزهای کشور، توسط نیروهای مرزی و امنیتی شوروی دستگیر شده، روانه ی زندان می شود. واقعه ای که آغازگر اتفاقات تلخ آینده و سرنوشت شوم او می شود.
برشی از متن کتاب در ماگادان کسی پیر نمی شود
تلاش برای خانه ی بزرگ تر سال 1970 بود. هنوز چهار نفری در یک اتاق در خانه 12 متری زندگی می کردیم. ناسلامتی جراح مملکت بودم، همسرم در دانشگاه درس می داد، مادر زنم شوهرش را در جنگ جهانی دوم از دست داده بود و پسرم کلاس پنجم بود و بزرگ می شد، اما خانه ی بزرگ تری به ما نداده بودند و جای ما خیلی تنگ بود. دو خانواده از یک آشپزخانه کوچک و یک توالت استفاده می کردیم.
نامه ای به صلیب سرخ نوشتم و تقاضای خانه بزرگ تری کردم. نوشتم که طبق قانون شوروی هر فردی حق زندگی در 8 متر مربع دارد، اما خانواده چهارنفری ما سال ها است که در یک اتاق کوچک زندگی می کند. نامه را به منشی صلیب سرخ خانم کیپ دادم. او خانم خوبی بود، به من احترام می گذاشت. می دانست که خبرچین نیستم، با چه شرایطی درس خوانده ام، و نان سواد و زحمت خودم را می خوردم. خانم کیپ نامه را از من گرفت و گفت: «اقدام می کنیم». روزی خانم کیپ به من پیغام داد که در مورد خانه به کمیته مرکزی بروم و با آقای فلان کس صحبت کنم.
من به آن کس مراجعه کردم. او گفت: «پرونده تو را مطالعه کردم. یک خانه ی 28 متری دو اتاقه به زودی خالی می شود. این خانه در اختیار یک عرب لبنانی است. او در دانشگاه زبان عربی درس می دهد.» او اضافه کرد که جاهد مسئول مهاجرین سیاسی می خواهد این خانه را به آقای تربیت بدهد. جاهد مشابه بقراطی و کامبخش در دوشنبه و بی شخصیت تر از هر دو بود. او از آن آدم فروش های بی وطن و ارزان قیمت بود. کا گ ب هر چه از او می خواست، مانند سگ دم تکان می داد.
همه ی مهاجران، حتی آدم فروش های دیگر هم از او نفرت داشتند. این را بگویم که برای مهاجران مرگ دوستان در غربت بسیار تلخ بود. به هنگام مرگ کسی، همه از کدورت ها گذشت می کردند. اما هنگامی جاهد فوت کرد، بیش تر از دو نفر سر قبرش نیامدند. حسین تربیت از اعضای گروه «53 نفر» و اهل بوشهر بود. او در فرهنگستان زبان کار می کرد. کاری به کار کسی نداشت و در جلسات حزبی هم شرکت نمی کرد. اما من از روی اجبار باید در جلسات شرکت می کردم، زیرا در غیر این صورت مرا راحت نمی گذاشتند.
او مجرد بود و در یک خانه 20 متری سکونت داشت. من به آن آقا در کمیته ی مرکزی توضیح دادم که من مخالف تربیت نیستم، اما اگر حق و عدالت سوسیالیستی در کار باشد این خانه باید به من تعلق گیرد. ترسم از این بود که مرا دنبال نخود سیاه و یا بز بفرستند. درباره ی مسکن لطیفه ای خنده دار در شوروی تعریف می کردند: مردی سال ها با همسر و دو فرزندش در یک اتاق کوچک زندگی می کردند. مرد خانه برای دریافت مسکن بزرگ تر به شهرداری مراجعه می کند و مشکل خود را با آه و ناله برای مسئول مربوطه شرح می دهد. مسئول مربوطه حرف او را قطع ...
(یادمانده های دکتر عطاء صفوی از اردوگاه های دایی یوسف) نویسنده: اتابک فتح الله زاده انتشارات: ثالث
نظرات کاربران درباره کتاب در ماگادان کسی پیر نمی شود
دیدگاه کاربران