کتاب مرغ مقلد

معرفی کتاب مرغ مقلد

این کتاب داستان " کیتلین " ده ساله را که به نوعی دارای بیماری اوتیسم می باشد را تعریف می کند. او به همراه پدر و برادرش " دُوِن " زندگی می کرد؛ اما حالا برادرش را که تنها دوست و راهنمایش بود را در حادثه تیر اندازی در مدرسه از دست داده است. مرگ ناگهانی دون، زندگی پدر و کیتلین را تحت تاثیر قرار می دهد و غمبار می کند.

از آن جایی که دون قبل از کشته شدنش در مدرسه مشغول اجرای پروژه ای بود بعد از مرگش کیتلین خود را درگیر آن می کند و تصمیم می گیرد پروژه برادرش را به اتمام برساند. کیتلین تمام تلاشش را می کند و این کار منجر به تغییر دیدگاهش می شود و زندگی سیاه و سفید خود را کنار می گذارد. اما این نمی تواند پایان ماجرای او باشد تا وقتی که...

برشی از متن کتاب مرغ مقلد

در خانه به قلبِ دُوِن فکر می کنم. روی کاناپه می نشینم و جعبه اش را نگاه می کنم. هنوز زیر ملافه ی خاکستری است. رگه هایی از نور روی جعبه می تابد و ذره های کوچک گرد و خاک را که دور جعبه می چرخاند نشان می دهند. نمی دانم چیزی از دُوِن بین این ذره های کوچک هست و آیا می توانم حسش کنم؟ چشم هایم را می بندم و بعضی از چیزهایی را به یاد می آورم که در روز جدا شدن زندگی های مان اتفاق افتادند.

بابا دوست دارد آن روز را روز جدا شدن زندگی های مان بگوید. آن شب بعد از آن که از بیمارستان آمدیم -بدون دون- بابا فریاد زد و به در و دیوار و سینه اش کوبید و گفت، چرا؟ چرا؟ چرا؟ و کتاب راهنمای کاردستی های چوبی را در اتاق دون پرتاب کرد و در را محکم بست و گفت، نه نه نه نه نه، تا آنکه من سرش داد زدن بس کن! بس کن! بس کن! بعد او ملافه را روی جعبه کشید و دیگر هرگز به آن نقطه نگاه نمی کند.

خودم را به کاناپه فشار می دهم و چشم هایم را محکم روی هم می گذارم و با این که سعی می کنم هیچ چیز از بیمارستان به یاد نیاورم اما نور های زننده و صدای آژیر و بلند گو ها و بیب بیب های دستگاه ها و بوی دارو و بالاخره آدم هایی که لباس های سبز و کفش های کاغذی پوشیده بودند و به بابا گفتند، تلاشمان را کردیم اما موفق نشدیم سینه پسرتان را ببندیم. از قلبش چیزی باقی نمانده بود.هیچ کاری نتوانستیم بکنیم. هیچ کاری، همه را به یاد می آورم...

نویسنده: کاترین ارسکین مترجم: کیوان عبیدی آشتیانی انتشارات: افق