loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب آذرک و جادوگر لوپ یک لپ

(هفتگانه ی آذرک 3)

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره‌ی کتاب هفتگانه‌ی آذرک 3 (آذرک و جادوگران لوپ یک لپ)

کتاب "آذرک و جادوگران لوپ‌یک‌لپ" جلد سوم از مجموعه داستان‌های جذاب و تخیلی "هفتگانه‌ی آذرک" است که برای مطالعه‌ی مخاطب نوجوان مناسب می‌باشد.

روزهای پایانی سال فرا رسیده و عید باستانی نزدیک است. پدر تمام پول‌ها و پس‌اندازهای خود را صرف خرید مایحتاج نوروز کرده و مادر خانواده نیز، به تبعیت از رسوم کهن ایرانی، در حال نظافت سالانه‌ی منزلش می‌باشد. ‌تحت چنین شرایطی، مدرسه‌ی تحصیلی آذرک، به زودی اردویی را برگزار خواهد نمود؛ اردویی در همدان به منظور بازدید از غار معروف و دیدنی "علیصدر". بنابراین دانش‌آموزانی که تمایل به شرکت در این اردو را دارند، باید علاوه بر ارائه‌ی رضایت‌نامه‌ی کتبی و امضا شده توسط اولیای خود، مبلغی را نیز به عنوان هزینه، به مدیر مدرسه بپردازند.

آذرک، همچون سایر دانش‌آموزان، علاقه‌ی زیادی برای پیوستن به اردو، از خود نشان می‌دهد. بنابراین نزد پدرش رفته و از او می‌خواهد که هزینه‌ی مورد نیاز را پرداخت کند. اما پدر به دلیل قرارگیری در وضعیت اقتصادی نابسامان، از پرداخت پول، امتناع می‌ورزد. همین موضوع موجب ناراحتی و دلسردی فراوان آذرک می‌شود.

تا اینکه، پاکت نامه‌ای عجیب و مرموز به دست او می‌رسد؛ پاکتی قهوه‌ای رنگ حاوی یک نامه و همچنین هزینه‌ی اردو به‌علاوه‌ی مبلغی جهت مخارج اضافی برای تفریح. نامه از جانب جادوگری به نام "لوپ یک لپ" و خطاب به آذرک نوشته شده است. این جادوگر در طول محتوای متن نامه، خود را یک دوست معرفی می‌کند و از آذرک تقاضا می‌نماید که در غار علیصدر و زیر آبشار مروارید سبز به دیدارش برود. دختر قصه از دریافت نامه بسیار هیجان‌زده شده و با پرداخت پول، در اردو ثبت نام می‌کند. وی همراه با جمعی از دانش‌آموزان به سوی غار علیصدر به راه می‌افتد. اما تمام فکر و ذهنش، مدام درگیر ملاقات با لوپ یک لپ است؛ موضوعی که ماجراهایی خواندنی را برای آذرک خلق می‌کند.

شخصیت اصلی قصه "آذرک" نام دارد. او دختری نوجوان و بازیگوش است که در کنار والدین خود و تنها برادرش، "آرشاک" و همچنین پدربزرگش زندگی می‌کند. پدر آذرک مسئول بخش بایگانی یک اداره‌ی کوچک می‌باشد و درآمد ناچیزی را از این شغل بدست می‌آورد؛ درآمدی که زندگی ساده‌ای را برای او و زن و فرزندش فراهم می‌کند.

پدربزرگ، مردی عجیب و غریب است که در زیرزمین خانه سکونت دارد؛ او همواره رفتارهایی مرموز را از خود بروز می‌دهد؛ رفتارهایی همچون جادوگران که اصلا مورد پسند مادر آذرک نیست. زیرا این زن معتقد می‌باشد که همین ویژگی‌های پدربزرگ، تاثیر عمیقی بر دخترش گذاشته است؛ به طوری که آذرک مدام از جادوگرانی متعدد سخن می‌گوید که گاهی اوقات به دیدارش می‌روند.

 

برشی از متن کتاب آذرک و جادوگر لوپ یک لپ 

آذرک احساس راحتی می‌کرد. جای راحت و نرمی خوابیده بود. خمیازه‌ای کشید و آرام چشمانش را باز کرد. پارچه‌ی سفید و خوشبویی رویش بود. تا چشم باز کرد و سقف آیینه‌کاری را دید، یادش آمد کجاست. نیم‌خیز شد. چشمانش را بست و باز کرد. نه! واقعیت داشت. لبه‌ی تخت نشست و آرام گفت: «مامان!» وقتی جوابی نیامد، برخاست و دستگیره را گرفت و بیرون رفت.

توی تالار کسی نبود. صدا زد. جوابی نیامد. خمیازه‌ای کشید و به طرف اتاق ملکه رفت. او هم نبود. به طرف تخت عالی‌جناب رفت. او هم نبود. فریاد زد: «کسی اینجا نیست؟» صدایش در سقف پیچید، ولی کسی جوابی نداد.

آهسته درها را یکی پس از دیگری باز کرد و پیش رفت. صدای خنده و شادی از پشت در بزرگی می‌آمد. آن را باز کرد. وارد تالار نقره‌ای شد. کسی نبود. صدا از بیرون قصر می‌آمد. به طرف پنجره رفت. عالی‌جناب و ملکه را دید که داشتند گرگم به هوا بازی می‌کردند. همه‌ی خدمتکاران و کنیزان قصر دو طرف ایستاده بودند و دست می‌زدند و آن دو را تشویق می‌کردند.

آذرک پنجره را باز کرد. عالی‌جناب را دید که فریاد می‌زد و به هوا می‌پرید. ملکه هم سعی می‌کرد از عالی‌جناب کم نیاورد. عالی‌جناب و ملکه با دیدن آذرک دست از بازی کشیدند. ملکه جلو آمد و از او خواست برود بیرون ببیند ماما بهتر بازی می‌کند یا پاپا کوتوله. آذرک از این حرف خنده‌اش گرفت. عالی‌جناب که اخم کرده بود، به طرف پنجره آمد. با یک جست پرید لبه‌ی پنجره و گفت: «دوست داری مسابقه‌ی پرش بدهیم؟» بعد پرید پایین، اما با تاجش رفت توی خاک‌های نرمی که زیر پنجره بود. برخاست و با ظرافت تاج طلایی را پاک کرد و با خنده از او هم خواست بپرد بغل پاپا. ملکه هم از او خواست با یک پرش خودش را بیندازد توی بغل ماما. همان کاری که مادرش مخالفش بود و اجازه نمی‌داد انجام دهد. او که از کودکی از بلندی خوشش می‌آمد و دوست داشت برود بالای دیوار یا درخت توت وسط حیاط‌شان! حالا عالی‌جناب و ملکه از او می‌خواستند همان کارها را انجام دهد. رفت لبه‌ی پنجره ایستاد. ملکه بغل وا کرد. عالی‌جناب که هنوز داشت تاجش را تمیز می‌کرد، گفت: «خیلی ترسو هستی.»

آذرک یاد حرف‌های مادرش افتاد که می‌گفت این کارها مال پسرهاست...

 

خرید  کتاب هفتگانه‌ی آذرک 3 (آذرک و جادوگران لوپ یک لپ)

کتاب هفتگانه‌ی آذرک 3: آذرک و جادوگران لوپ‌یک‌لپ اثر مسلم ناصری توسط نشر افق به چاپ رسیده است. برای خرید این کتاب به فروشگاه اینترنتی کتابانه مراجعه نمایید.

 

 

  • نویسنده: مسلم ناصری
  • انتشارات: افق

 

 


مشخصات

  • نویسنده مسلم ناصری
  • نوع جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 3
  • سال انتشار 1392
  • تعداد صفحه 96
  • انتشارات افق
  • شابک : 9789643697297

محصولات مرتبط

درباره مسلم ناصری نویسنده کتاب کتاب آذرک و جادوگر لوپ یک لپ


نظرات کاربران درباره کتاب آذرک و جادوگر لوپ یک لپ


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب آذرک و جادوگر لوپ یک لپ" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل