دربارهی کتاب آذرک و انجمن جادوگران مرده (هفتگانهی آذرک 5)
کتاب "آذرک و انجمن جادوگران مرده" جلد پنجم از مجموعه داستانهای جذاب و تخیلی "هفتگانهی آذرک" است که برای مطالعهی مخاطب نوجوان مناسب میباشد.
ماجرای این جلد، از تصمیم ناگهانی و شوکبرانگیز پدربزرگ شکل میگیرد؛ تصمیمی برای جدایی از خانواده و نقل مکان به جایی دیگر برای زندگی. اما پیرمرد، سه هفته پس از این موضوع و قبل از اینکه اثاثکشی کند، از دنیا میرود.
آذرک بر اثر این واقعهی ناگوار به شدت افسرده میشود. زیرا مرگ، او و پدربزرگش را برای همیشه از یکدیگر دور ساخته و دیگر نمیتوانند با هم دیدار کنند. هماکنون نیز مادر، تمام وسایل پدربزرگ را به حیاط منتقل کرده و قصد دارد همهی آنها را با قیمتی بسیار پایین به فروش برساند. وی حتی اجازه نمیدهد که آذرک چیزی را به عنوان یادگاری از پدربزرگ، نزد خودش نگاه دارد. بنابراین، دخترک قصه، غمگینتر و افسردهتر از قبل میگردد.
دقایقی بعد، زنگ خانه به صدا درآمده و مردی جوان همراه با رانندهای پیر وارد حیاط میشوند. آنها خریدار اسباب پدربزرگ هستند. آذرک نیز به حیاط میرود تا برای آخرین بار، اثاث پدربزرگ را نظاره نماید و به دور از چشمان مادرش، شیء کوچکی از وسایل موجود را برای خود بردارد. در همین هنگام مرد جوان اعلام میکند که بستهای از طرف رئیس جادوگران برایش فرستاده شده است. این بسته توسط رانندهی ماشین به آذرک ارائه میگردد.
بسته، حاوی کارت ویژهی دعوت به انجمن جادوگران مرده میباشد و بر روی کاغذ داخل آن، با قلمی نازکتر عبارتی عجیب نوشته شده است؛ این عبارت از آذرک میخواهد، جهت آگاهی از حال پدربزرگش، به نشانیای که ذکر شده، برود. دخترک قصه، پس از خواندن نامه، بسیار خوشحال میشود و خیلی زود تصمیم میگیرد که به آدرس مورد نظر مراجعه کند؛ تصمیمی سرنوشتساز که او را با رویدادهایی خواندنی و جذاب مواجه میسازد.
شخصیت اصلی قصه "آذرک" نام دارد. او دختری نوجوان و بازیگوش است که در کنار والدین خود و تنها برادرش، "آرشاک" و همچنین پدربزرگش زندگی میکند. پدر آذرک مسئول بخش بایگانی یک ادارهی کوچک میباشد و درآمد ناچیزی را از این شغل بدست میآورد؛ درآمدی که زندگی سادهای را برای او و زن و فرزندش فراهم میکند.
پدربزرگ، مردی عجیب و غریب است که در زیرزمین خانه سکونت دارد؛ او همواره رفتارهایی مرموز را از خود بروز میدهد؛ رفتارهایی همچون جادوگران که اصلا مورد پسند مادر آذرک نیست. زیرا این زن معتقد میباشد که همین ویژگیهای پدربزرگ، تاثیر عمیقی بر دخترش گذاشته است؛ به طوری که آذرک مدام از جادوگرانی متعدد سخن میگوید که گاهی اوقات به دیدارش میروند.
برشی از متن کتاب آذرک و انجمن جادوگران مرده (هفتگانهی آذرک 5)
- این اسب سفید با این دم سیاهش رامتر است. پایت را آرام در رکاب بگذار و سوار شو.
قد آذرک نمیرسید. اسب شیهه میکشید و بیقراری میکرد. پدربزرگ خندید. جلو آمد و از او خواست که نترسد. بعد بازویش را گرفت و کمکش کرد تا سوار شود. وقتی مطمئن شد که آذرک سوار شده، خودش سوار اسب دم سفید شد. بعد افسار را تکان دادند و به طرف تپهی سرسبز آن سوی نیزار به راه افتادند.
آذرک دستی به برآمدگی جلوی زین کشید. از چرم نرم و براقی ساخته شده بود. جرئت نمیکرد به زمین نگاه کند. فکر میکرد هر لحظه ممکن است از روی زین بیفتد. همانطور که به دوردست نگاه میکرد، رو به پدربزرگش پرسید: «پدربزرگ، اینجا کجاست؟»
- به دوردست نگاه کن. افسار را هم به طرف خودت نکش. اسب خودش راهش را پیدا میکند.
- پدربزرگ، نگفتی اینجا کجاست؟
- منظورت چیست؟ یک گوشه از زمین خدا دخترم!
صدای شرشر آب میآمد، اما رود از پشت نیها دیده نمیشد. آواز پرندههایی که روی نیها نشسته بودند به خوبی به گوش میرسید. آذرک چشمانش را بست و باز کرد. آیا آنچه میدید واقعی بود؟
- پدربزرگ، شما زندهاید؟
پیرمرد خندید. افسار اسبش را تکان داد و به طرف آذرک رفت و با خنده گفت: «پس با کی حرف میزنی؟»
- به قول بابا شما واقعا به سفر رفتهاید. یعنی نمردهاید؟
- تا مرگ را چه معنی کنی، دخترم!
آذرک نگاهی به او کرد. احساس میکرد پدربزرگ سرحالتر از قبل است. گفت: «یعنی شما زنده هستید؟»
- گفتم تا زندگی را چه معنی کنی.
دورتر، لابهلای نیها پلی چوبی دیده میشد. به طرف پل رفتند. همانطور که از کنار نهر میگذشتند پدربزرگ پشت سر را نشان داد و گفت: «تو هم با این پرسشهایت آتشپاره!»
روی پل چوبی افسار کشید. آب زلالی از رودخانه جاری بود و نسیم خنکی میوزید. یکباره ماهی قزلآلایی سرش را بالا آورد و گفت: «سلام رئیس بزرگ!»
- چی بود؟
- رهایش کن دخترم. بهتر است از این مناظر زیبا لذت ببری.
- ماهی صحبت کرد! مگر نه؟
- شاید با تو صحبت کرده. من که چیزی نفهمیدم.
- پس چرا گفت رئیس بزرگ؟!...
خرید کتاب آذرک و انجمن جادوگران مرده
کتاب هفتگانهی آذرک 5: آذرک و انجمن جادوگران مرده اثر مسلم ناصری توسط نشر افق به چاپ رسیده است.
- نویسنده: مسلم ناصری
- انتشارات: افق
نظرات کاربران درباره کتاب آذرک و انجمن جادوگران مرده
دیدگاه کاربران