loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب دیوانه ای بالای بام | عزیز نسین

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره ی کتاب دیوانه ای بالای بام عزیز نسین

کتاب دیوانه ای بالای بام اثر عزیز نسین با ترجمه‌ی ارسلان فصیحی توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است. این کتاب انتشارات ققنوس، یکی از برترین کتاب‌های داستان طنز این نویسنده‌ی ترک‌تبار می‌باشد. کتاب دیوانه ای بالای بام، مجموعه‌ی 24 داستان کوتاه و طنز است که هر یک با تشریح حکایت‌هایی زیبا و اثرگذار، به مشکلات و دغدغه‌های زندگی طبقه‌ی متوسط جامعه پرداخته و آن‌ها را نکوهش می‌کند. به عنوان مثال در داستان "دیوانه ای بالای بام"، می‌خوانیم که دیوانه‌ای به پشت بام ساختمانی بلند در محله‌ی خویش رفته و قصد خودکشی دارد.

عده ی کثیری از مردمان این محله، در پایین ساختمان مورد نظر، گرد هم آمده و جهت چاره جویی، با یک دیگر به مشاوره می پردازند. جمع زیادی نیز از ماموران پلیس و آتش نشانی، خود را به مقابل ساختمان رسانده، و درصدد رفع این معضل بر می آیند. اما علی رغم اقدامات متعدد، قادر به حل مشکل نمی شوند تا این که پیرمردی حاضر در میان جمع، مدعی می گردد که می تواند راه حل کارسازی را ارائه نماید.

"عزیز نسین"، نویسنده، مترجم و طنزنویس اهل ترکیه می باشد که در دوران خود، آثار مختلفی را به تالیف رسانده و موفق به گرفتن جوایز نخل طلا و خارپشت طلایی شده است. وی در طنزنویسی تبحر فراوانی داشته و قصه های زیبایی را در این حیطه به نگارش درآورده که کتاب "دیوانه ای بالای بام"، یکی از این دست آثار ادبی طنز او می باشد.

بخشی از کتاب دیوانه ای بالای بام؛ ترجمه‌ی ارسلان فصیحی

دیوانه ای بالای بام

همه ی اهل محل خبردار شده بودند:

«یه دیوونه رفته روی هره ی پشت بوم وایستاده!»

کوچه پر از آدم هایی شده بود که برای تماشای دیوانه آمده بودند. پلیس ها اول از کلانتری، بعد هم از مرکز سر رسیدند. پشت سرشان مامورهای آتش نشانی آمدند. مادر دیوانه ای که رفته بود بالای پشت بام التماس کنان می گفت:

«پسرم، عزیزم، بیا پایین... قربونت برم... یاللا قند و عسلم، بیا پایین!»

دیوانه می گفت:

«منو کدخدا کنین تا بیام پایین؛ اگه کدخدام نکنین خودمو از این بالا پرت می کنم پایین!»

مامورهای آتش نشانی زود برزنت نجات را باز کردند تا اگر دیوانه خودش را پایین انداخت، بتوانند بگیرندش. نه مامور آتش نشانی از بس با برزنت نجات دور آپارتمان گشته بودند، خیس عرق شده بودند.

کمیسر پلیس با لحنی ملایم و گاه با تندی و خشونت سعی می کرد دیوانه را راضی کند بیاید پایین:

«خواهش می کنم دوست عزیز، د بیا پایین دیگه!»

«کدخدام کنین، بعد. وگرنه خودمو می ندازم پایین!»

نه خواهش و التماس فایده ای داشت، نه تندی و خشونت.

«دوست عزیز، آقای محترم... بیا پایین و اذیت مون نکن!»

«اینا رو باش!... به جای این که منو بیارین پایین، خودتون بیاین بالا...»

یکی از میان جمعیت گفت:

«خب بهش بگیم کدخدات کرده یم.»

یکی دیگر گفت:

«نه، نمی شه... مگه از دیوونه کدخدا در می آد؟...»

«ای بابا... نگفتم که واقعا کدخدا بشه...»

پیرمردی که به عصایش تکیه داده بود، گفت:

«نمی شه، حالا چه واقعی کدخداش بکنین چه غیرواقعی، نمی شه.»

«این طوری شاید بیاد پایین...»

«نمی آد پایین. من می شناسم اینا رو. یه بار که برن بالا، دیگه نمی آن پایین.»

«اگه پاشو بذاره پایین، بقیه ش کاری نداره...»

«نمی آد پایین!»

یکی از پایین فریاد زد:

«تو رو کدخدات کردیم! یاللا بیا پایین!...»

دیوانه بالای پشت بام شروع کرد به قر دادن:

«نمی آم، نمی آم! اگه عضو انجمن شهرم نکنین، خودمو پرت می کنم پایین!»

پیرمرد به دور و بری هایش گفت:

«دیدین؟ بهتون که گفته بودم...»

«هرچی می گه انجام بدیم...»

«هر کاری بکنین پایین نمی آد. آدم که یه بار اون قدر دیوونه بشه که بره رو هره پشت بوم وایسته، دیگه پایین نمی آد.»

کمیسر پلیس گفت:

«باشه، عضو انجمن شهرت کردیم. یاللا دوست عزیز، بیا پایین و همکاراتو معطل نکن!...»

«نمی آم، نمی آم پایین! شهردارم بکنین تا بیام پایین!»

پیرمرد گفت:

«دیدین؟... یه وقتی شاید می اومد پایین، اما الآن دیگه اصلا... امکان نداره بیاد پایین...»

فرمانده آتش نشان ها که خیس عرق بود، گفت:

«حالا اگه شهردارش بکنیم مگه چی می شه؟»

بعد دست هایش را به حالت شیپور دور دهانش گرفت و رو به بالا فریاد زد:

«بیا پایین داداش... تو رو کردیمت شهردار... بیا پایین و کارتو شروع کن!»

دیوانه قری داد و گفت:

«نچ، نمی آم پایین. میون آدمایی که یه دیوونه رو کردنش شهردار چی کار دارم؟! نمی آم!»

«خب پس چی می خوای؟»

«اگه وزیرم بکنید می آم پایین!»

آن هایی که پایین بودند، پس از جر و بحثی کوتاه، گفتند:

«باشه، تو رو وزیرت هم کردیم! خب دیگه، بسه، بیا پایین!... بیا که همه منتظرتن...»

دیوانه دستش را به طرف دهانش برد و شیشکی بست:...

 

فهرست

 

 

فهرست کتاب دیوانه ای بالای بام

 

دیوانه ای بالای بام

خب، این مساله تون هم که حل شد!

آدم های شوخ

عرق جبین

چه کشور خوبی!

کله گنده ها

نمایشگاه آپونا

شعبه ی حزب تشکیل شد

شک دارم

می خواست انه بسازد

صاحب آپارتمان ما

ازدواج کردیم

پیرمرد عصبانی

غلغله نیست؟

کوکو، کوکو

آدم خیلی باهوش

همه مون کاسبی می کنیم

کتک کاری مزه می ده

پس من چی بگم؟

همین جا وایستا، جلدی می آرم

صورت جلسه ی کلاه سبز

یه پاتونو بلند کنین تیمسار

آبوی سرعمله

پرونده باز که بشود ...

 

 

  • نویسنده: عزیز نسین
  • مترجم: ارسلان فصیحی
  • انتشارات: ققنوس

 

 



درباره عزیز نسین نویسنده کتاب کتاب دیوانه ای بالای بام | عزیز نسین

عزیز نسین را می‌توان محبوب‌ترین طنزنویس تاریخ ترکیه نامید. کتاب‌های او به بیش از 30 زبان ترجمه شده‌اند. زندگی او فراز و نشیب‌های زیادی داشته است و اغلب آن‌ها به دلیل شغل نویسندگی او بود اما او تا پایان عمر دست از نوشتن نکشید و با نوشتن سعی بر نقد دیوان‌سالاری داشت. ...

نظرات کاربران درباره کتاب دیوانه ای بالای بام | عزیز نسین


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دیوانه ای بالای بام | عزیز نسین" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل