درباره کتاب جنگ غذا (مدرسه پرماجرا 5)
کتاب جنگ غذا یکی از داستانهای مدرسه پرماجرا از دسته کتابهای کودک و نوجوان میباشد که روایتگر ماجرای خانم گیلیکادی آشپز مدرسه با ای.جی و دوستانش میباشد.
ای. جی و دوستانش به توصیههای خانم گیلیکادی، آشپز مدرسه توجه نمیکنند؛ آنها مدام میزهای خود را کثیف میکنند. حین خوردن غذا صحبت میکنند و ... تا اینکه بالاخره خانم گیلیکادی که از شیطنتهای ای . جی و دوستانش در سالن غذاخوری خسته شده استعفا میدهد. مدیر مدرسه، آقای کلاتز دستور میدهد که در راستای ایجاد نظم و بهبود اوضاع سالن غذاخوری، یک چراغ راهنمایی در آنجا قرار دهند که هر چراغ معنا و مفهوم خاصی دارد؛ موقع سبز شدن چراغ، بچهها می توانند به راحتی با همدیگر صحبت کنند.
وقتی چراغ زرد شود باید آرام صحبت کنند و اگر قرمز شود باید سکوت کنند. او یک آگهی هم جهت استخدام آشپز برای مدرسه در روزنامه چاپ میکند. روز بعد آشپز جدید مدرسه، خانم لاگرانژ که از فرانسه آمده در سالن غذاخوری مدرسه مشغول به کار میشود؛ به نظر ای. جی و دوستانش خانم لاگرانژ رفتارهای عجیب و غریبی دارد؛ مثلا روی پیشبندش جملهی غذا درست کنید، نه دردسر نوشته شده و روی پوره سیب زمینی پیامهای رمزی مینویسد. خانم لاگرانژ تصمیم دارد یک باغچه سبزیجات کنار زمین بازی در مدرسه درست کند تا گیاه خواری را در مدرسه رواج دهد.
یک روز ای. جی و دوستانش بعد از تعطیل شدن مدرسه، در راه برگشت به منزل تصمیم می گیرند به مدرسه و سالن غذاخوری برگردند تا شاید بتوانند اطلاعاتی درباره خانم لاگرانژ به دست بیاورند و معنای پیام های رمزی روی پوره سیب زمینی را کشف کنند. اما چند لحظه ای از حضور آن ها در سالن غذاخوری نمی گذرد که ...
مدرسه پرماجرا مجموعه مصور 24 جلدی فوق العاده جذابی است که ماجراجویی های کودکان در مدرسه ای با کادر خلاق را در قالب طنز روایت می کند. در تمام این جلدها کوشش شده تا نقش شیوه های تدریس نوین و خلاق مربیان در بهبود یادگیری دانش آموزان به نحوی موثر شرح داده شود. شخصیت اصلی در همه ی کتاب های این مجموعه پسر 8 ساله ی بازیگوش و شوخ طبعی به نام ای. جی است که از مدرسه نفرت دارد. هر جلد این مجموعه به یکی از اتفاقاتی که برای ای. جی و دوستانش در مدرسه رخ می دهد می پردازد.
بخشی از کتاب جنگ غذا (مدرسه پرماجرا 5)
وارد سالن غذاخوری مدرسه شدیم. آنجا خیلی تغییر کرده بود. من فکر کردم اشتباهی آمده ایم.
چراغ ها از سقف پایین آمده بود. نورشان به قدری کم شده بود که به سختی می شد اطراف را دید. گوشه سالن تابلویی به دیوار بود که روی آن نوشته بود "کافه لاگرانژ". روی میزها، رومیزی و چراغ های الکتریکی به شکل شمع گذاشته بودند. حتی موسیقی هم بود! چند نفر از کلاس پنجمی ها داشتند ویولن می زدند. صدای سازشان شبیه صدای خارج شدن هوا از سوراخ دهانه بادکنک بود.
امیلی گفت: "اوه! درست مثل رستوران های گران قیمت! خیلی زیباست!"
اگر یک چیز توی دنیا وجود داشته باشد که من از آن بیشتر از مدرسه و سبزیجات متنفر باشم، چنین رستورانی است ولی جلو خودم را گرفتم و چیزی نگفتم. همه مواظب رفتارمان بودیم تا روی خانم لاگرانژ تاثیر خوبی بگذاریم.
آندرا گفت: "صبر کنید تا خانم الا منتری به مدرسه ما بیاید و اینجا را ببیند. حتما تحت تاثیر قرار می گیرد."
ناگهان خانم لاگرانژ از آشپزخانه بیرون آمد و به زبان فرانسوی گفت: "بنژوق، به کافه لاگرانژ خوش آمدید."
ما هم گفتیم: "بنژوق."
خانم لاگرانژ گفت: "غذاهای امروز ساندویچ جو کثیفه فرانسوی، استیک فرانسوی، خوراک لوبیای فرانسوی و خوراک تن ماهی فرانسوی است."
آندرا، که همیشه از هر چیزی که بزرگ تر ها بگویند خوشش می آید، گفت: "فوق العاده ست!"
همه توی صف ایستادیم. به نظر من که این غذاها هیچ فرقی با غذاهای بدمزه ای که قبلا می خوردیم نداشت، به جز اینکه کلمه فرانسوی به آخر اسمشان اضافه شده بود.
من پرسیدم: "ببینم شما خمیر بادام زمینی فرانسوی و ژله ساندویچی ندارید؟" کسی که خمیر بادام زمینی و ژله ساندویچی را اختراع کرده، نابغه بوده است.
خانم لاگرانژ گفت: "نه، ولی به جای آن پوره سیب زمینی فرانسوی داریم."
به ظرف پوره سیب زمینی نگاه کردم. معمولی به نظر می رسید ولی روی آن نوشته بود: "ش – ا – چ – ه – ک – م".
بی معنی به نظر می رسید.
رایان پرسید: "خانم لاگرانژ، ”ش – ا – چ – ه – ک – م“، یعنی چه؟"
او جواب داد: "اوه! این راز کوچک من است. شاید یک روز آن را به شما بگویم. چه کسی دوست دارد لوبیای فرانسوی با هویچ را امتحان کند؟"
آندرا، که همیشه عاشق همه چیزهای بدمزه ای است که برای بدن مفید است، گفت: "من! من! من!"
من گفتم: "نه، متشکرم."
"آقای ای . جی، تا حالا طعم لوبیا و هویچ را چشیده ای؟"
"نه."
او پرسید: "خب، پس اگر هنوز امتحان نکردی چطور می دانی که از آنها خوشت نمی آید؟"
من گفتم: "من هیچ وقت خوردنی های گیاهی را امتحان نکرده ام ولی مطمئنم که دوستشان ندارم."
او گفت: "ممکن است لطفا لوبیا و هویچ مرا امتحان کنید آقای ای . جی؟ خواهش می کنم."
"نه."
ناگهان خانم لاگرانژ یک اسپری پر از آب را که با آن میزها را تمیز می کنند، برداشت و به طرف صورت من گرفت و با آن به صورتم آب پاشید!
من داد زدم: "هی! چه کار می کنید؟"
خانم لاگرانژ گفت: "هر کس که از لوبیا و هویچ من نخورد خیس می شود."
کتاب جنگ غذا پنجمین جلد از مجموعهی مدرسه پرماجرا اثر دن گاتمن با ترجمهی روژین شاملو و تصویرگری جیم پایلوت توسط انتشارات گام به چاپ رسیده است.
فهرست
-
یک ناهار خوب و معمولی
-
یک مهمان ویژه
-
آشپز جدید مدرسه
-
جوجه مخصوص کلاتز!
-
زبان فرانسوی و پای قورباغه
-
به کافه لاگرانژ خوش آمدید
-
ماموران مخفی
-
بدترین اتفاق روی کره زمین
-
نخودفرنگی ها را امتحان کن
-
جشن تولد آندرا
-
یک ناهار آرام
- نویسنده: دن گاتمن
- مترجم: روژین شاملو
- تصویرگر: جیم پایلوت
- انتشارات: گام
نظرات کاربران درباره کتاب جنگ غذا (مدرسه پرماجرا 5)
دیدگاه کاربران