کتاب خداحافظ گاری کوپر - رومن گاری - 0
کتاب خداحافظ گاری کوپر - رومن گاری - 1
کتاب خداحافظ گاری کوپر - رومن گاری - 2
کتاب خداحافظ گاری کوپر - رومن گاری - 3

کتاب خداحافظ گاری کوپر

5 / _
star offstar offstar offstar offstar off
5 / _
star offstar offstar offstar offstar off
comment
like
share
bookmark
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن
توضیحات محصول
مشخصات
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران

معرفی کتاب خداحافظ گاری کوپر

"خداحافظ گاری کوپر" (به فرانسوی: Goodbye Gary Cooper) یکی از آثار برجسته‌ی رومن گاری، نویسنده و دیپلمات مشهور فرانسوی است. این کتاب در سال 1969 منتشر شد و با رویکردی طنزآمیز و انتقادی به موضوعات عمیق اجتماعی و فرهنگی می‌پردازد.

داستان درباره‌ی یک جوان آمریکایی به نام لنینگ است که از زندگی مصرف‌گرایانه و قواعد سختگیرانه‌ی جامعه‌ی آمریکا فرار کرده و به کوه‌های آلپ سوئیس پناه آورده است. او زندگی‌ای ساده، آزاد و به دور از هرگونه تعهد اجتماعی یا اخلاقی را انتخاب کرده است. لنینگ نماینده‌ی نسلی است که ارزش‌های سنتی آمریکایی را زیر سوال می‌برد؛ نسلی که به دنبال آزادی، هویت و معنا در جهانی پر از تناقض و سردرگمی است.

عنوان کتاب، "خداحافظ گاری کوپر"، به شخصیت‌های قهرمان و اخلاق‌گرای فیلم‌های وسترن (مانند گاری کوپر) اشاره دارد. این عنوان نماد خداحافظی با قهرمانان اخلاق‌مدار و ارزش‌های سنتی است که دیگر در دنیای مدرن جایی ندارند. رومن گاری در این کتاب نشان می‌دهد که چگونه مدرنیته و تغییرات فرهنگی، مفاهیم قدیمی مثل شجاعت، اخلاق و وفاداری را به چالش کشیده‌اند.

 

برشی از متن کتاب خداحافظ گاری کوپر

دو اردک می خواست چون پایش چلاق بود و می لنگنید و او را هم لرد بایرون صدا کنند. رنگ نارنجی فوق العاده قشنگی داشت و هر بار که دختر بغلش می گرفت می گفت:«کوا؟ کوا؟» انگاری یک فرانسوی صحیح النسب. بعد، سرش را لای پرهایش فرو می برد و به خواب می رفت و دختر مجبور بود ساعت ها همانطور بماند و او را نگه دارد. او با همه ی اردک های لنگ روابط بسیار دوستانه داشت و به دست آوردن دل آن ها را از هر کار دیگری بهتر بلد بود.

در دریاچه کاکاییها و قوهایی هم بودند که از سفیدی به خامه ی لای نان خامه ای می مانستند و از این ها که بگذری مرغهای سیاه دیگری با سر و وضعی مفلوک و بفهمی نفهمی زحمتکش وار و او اغلب می آمد و به آن ها خوراکی می داد. در ژنو به این گوشه خیلی بیش از جاهای دیگر علاقه داشت. هفته ای دو روز هم در جمعیت حمایت از حیوانات کار می کرد. همه ی مسائل دنیا را که نمی شد یک باره حل کرد. هر کار باید از جایی شروع شود. می بایست یک ساعت دیگر برود به بیمارستان تا پدرش را بیاورد و هنوز پولی برای پرداخت صورتحساب بیمارستان پیدا نکرده بود.

تازه بنزین تریومفش هم داشت تمام می شد. هیچکس باور نمی کرد که دختر کنسول آمریکا در ژنو از بی پولی هنوز ناهار نخورده باشد و این همان چیزی بود که او می خواست. هیچکس نمی بایست از این چیزها بویی ببرد. دولت آمریکا برای همین به کنسول هایش پول می دهد: برای حفظ آبرو. پدرش به آمریکا به قدری خوب خدمت کرده بود که عاقب، با وجود مصونیت سیاسی اش الکلی شده بود. واقعا عجیب است.
 

 

مشخصات























نظرات کاربران درباره کتاب خداحافظ گاری کوپر