معرفی کتاب دایی جان ناپلئون
کتاب "دایی جان ناپلئون" یکی از برجسته ترین رمان های طنز معاصر ایران می باشد که تاکنون به هشت زبان زنده ی دنیا از جمله روسی، فرانسوی و ... ترجمه شده است. مجموعه ای سریالی نیز با همین عنوان، بر اساس متن کتاب "پزشکزاد"، در تلویزیون ملی به نمایش درآمد و مخاطبان فراوانی را به خود اختصاص داد. نویسنده در طول محتوای این رمان، علاوه بر تشریح ماجرایی عاشقانه و پر هیجان، به نقد زندگی و عادات مردم در دهه ی چهل پرداخته و روایتی زیبا را در اختیار مخاطب قرار می دهد. در واقع، پزشک زاد در ابتدا، داستان خود را به صورت پاورقی در مجله ی "فردوسی" و تحت نام مستعار "الف.پ" منتشر نمود و سپس در پی استقبال بی نظیر عموم از قصه، آن را در یک کتاب و در قالب رمان به چاپ رسانید.
"دایی جان ناپلئون"، مردی سال خورده و پریشان حال است که در خانه باغی بزرگ با تعدادی ساختمان مجزا که به او و خانواده ی خواهرانش تعلق دارد، روزگار می گذراند. وی به "ناپلئون بناپارت"، امپراتور فرانسه، علاقه فراوانی داشته و تمامی اقدامات خود را با او مقایسه می کند و همواره با توهم این که انگلیسی ها در حال توطئه چینی برای او هستند، ماجراهایی جذاب را می آفریند. لقب دایی جان ناپلئون هم، توسط فرزندان نوجوان این خانواده ها، به این مرد اطلاق می گردد. راوی قصه نیز، "سعید"، خواهر زاده ی دایی جان ناپلئون می باشد که عاشق "لیلی"، دختر دایی اش بوده و در مسیر این دلدادگی، با وقایعی پرکشش و جذاب مواجه شده و داستانی زیبا را نقل می کند.
برشی از متن کتاب دایی جان ناپلئون
من یک روز گرم تابستان، دقیقا یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم. تلخی ها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود، شاید این طور نمی شد. آن روز هم مثل هر روز با فشار و زور و تهدید و کمی وعده های طلایی برای عصر، ما را، یعنی من و خواهرم را توی زیرزمین کرده بودند که بخوابیم. در گرمای شدید تهران خواب بعد از ظهر برای همه ی بچه ها اجباری بود. ولی آن روز هم ما مثل هر بعد از ظهر دیگر، در انتظار این بودیم که آقاجان خوابش ببرد و برای بازی به باغ برویم، وقتی صدای خور خور آقاجان بلند شد، من سر را از زیر شمد بیرون آوردم و نگاهی به ساعت دیواری انداختم. ساعت دو و نیم بعد از ظهر بود. طفلک خواهرم در انتظار به خواب رفتن آقاجان خوابش برده بود.
ناچار او را گذاشتم و تنها، پاورچین بیرون آمدم. لیلی، دختر دایی جان، و برادر کوچکش نیم ساعتی بود در باغ انتظار ما را می کشیدند. بین خانه های ما که در یک باغ بزرگ ساخته شده بود، دیواری وجود نداشت. مثل هر روز زیر سایه ی درخت گردوی بزرگ بدون سر و صدا مشغول صحبت و بازی شدیم. یک وقت نگاه من به نگاه لیلی افتاد. یک جفت چشم سیاه درشت به من نگاه می کرد. نتوانستم نگاهم را از نگاه او جدا کنم. هیچ نمی دانم چه مدت ما چشم در چشم هم دوخته بودیم که ناگهان مادرم با شلاق چند شاخه ای بالای سر ما ظاهر شد. لیلی و برادرش به خانه ی خود فرار کردند و مادرم مرا تهدید کنان به زیرزمین و زیر شمد برگرداند. قبل از این که سرم به کلی زیر شمد پنهان شود، چشمم به ساعت دیواری افتاد. سه و ده دقیقه کم بعد از ظهر بود. مادرم قبل از این که به نوبت خود سرش را از زیر شمد کند گفت: - خدا رحم کرد دایی ات بیدار نشد وگرنه همه تان را تکه تکه می کرد.
خرید کتاب دایی جان ناپلئون
کتاب دایی جان ناپلئون اثر ایرج پزشکزاد توسط انتشارات فرهنگ معاصر به چاپ رسیده است. برای خرید این کتاب به فروشگاه اینترنتی کتابانه مراجعه نمایید.
- نویسنده: ایرج پزشکزاد
- انتشارات: فرهنگ معاصر
نظرات کاربران درباره کتاب دایی جان ناپلئون (وزیری)
دیدگاه کاربران