دربارهی کتاب آتش بدون دود اثر نادر ابراهیمی
کتاب "آتش بدون دود" رمانی هفت جلدی با عناوین فرعی "گالان و سولماز"، "درخت مقدس"، "اتحاد بزرگ"، "واقعیتهای پر خون"، "حرکت از نو"،" هرگز آرام نخواهی گرفت"، "هر سرانجام، سر آغازی ست"، میباشد که داستانهایی پر ماجرا و زیبا را برای مخاطب نقل میکند.
در جلد اول این کتاب، با دو قبیله ی بزرگ "یموت" و "گوکلان" در صحرای ترکمن آشنا می شویم؛ قبیله هایی که به دنبال دشمنی ای دیرینه، با یک دیگر اختلاف داشته و هیچ ازدواجی میان آن ها صورت نمی گیرد. شخصیت اصلی قصه، "گالان اوجا" فرزند "یازی اوجا" کدخدای قبیله ی یموت است.
گالان مردی جوان، جنگجو، شجاع و در عین حال بی رحم می باشد که شهرت دلاوری های او زبان زد عام و خاص بوده و تبحری ویژه هم، در سرودن شعر دارد. "سولماز اوچی" نیز، دختری بسیار زیبا و جذاب، فرزند کدخدای گوگلان است. ماجرای این داستان از جایی آغاز می گردد که گالان و سولماز، علی رغم سنت ها و تعصبات سرسختانه ی دو قبیله، به یک دیگر دل بسته و عاشق و شیدای هم می شوند.
بنابراین طبق آیینی کهن، گالان با شجاعت تمام، سوار بر اسب، سولماز را در مقابل دیدگان پدر و برادران جنگجویش، ربوده و سپس او را به عقد خود درمی آورد. همین اقدام او، آتش خاکستر شده ی کینه های گذشته را مجددا شعله ور ساخته، ماجراهایی بسیار مهیج و خواندنی را خلق کرده و خواننده را مجذوب روایت خویش می سازد.
بخشی از کتاب آتش بدون دود
گالان اوجا، شاعر وحشی
گوکلان به یموت دختر نمی دهد و از یموت دختر نمی آورد – هنوز هم.
بی شک، در این سال ها، سدهایی شکسته است و فرو ریخته است. اندیشه در راه است تا عادات را سرنگون کند. ما به وحدت نیازمندیم همان گونه که به آب و عشق.
اما هنوز هم یموت به گوکلان دختر نمی دهد – مگر به اکراه و پنهان کارانه. و یک یموت پیر به یک گوکلان پیر، به زحمت سلام می کند – و به سردی.
و یک گوکلان قدیمی، به یک یموت قدیمی، قالیچه نمی فروشد ...
***
یموت و گوکلان، دو قبیله ی بزرگ ترکمن اند – بزرگ ترین قبایل ترکمن، و شاید ریشه دارترین شان در این خاک. و آن ها به روایات بسیار و به اعتبار مدارک تاریخی، پیش از حضور اسلام نیز در این جا ساکن بوده اند، - و به حق، ایرانی اند ...
و هیچ رابطه یی میان ترکمن های ایرانی و حمله ی مغول ها نیست، و ایشان بازمانده ی آن حمله ی غم آور سوزنده نیستند – که اگر بودند هم، از پس صدها سال زیستن در این خاک، کاشتن، درو کردن، و درآمیختن با تاریخ این سرزمین، هیچ نبودند مگر جزئی از اجزای یک ملت بزرگ – که ماییم ...
***
افسانه می گوید: بنیان گذار قبیله ی یموت، دلاوری بود عاشق پیشه به نام یموت.
یموت مالک دو زن بود: یکی عزیز، سوگلی و نازپرورده و دیگری خدمتگزار و فروتن و افتاده.
گزل، زن نازپرورده ی یموت، پسری آورد که نامش را شرف الدین نهادند. و ... زن فروتن – که به دلیل همین فروتنی و افتادگی، نامش در افسانه ها نمانده است – دو پسر برای یموت آورد. این پسر را چونی و قجق نام گذاری کردند.
افسانه می گوید: قبیله ی بزرگ یموت، فرزندان این سه برادرند: چونی، قجق و شرف الدین.
***
صحرا پر از شقایق شده؛ گزل نازنینم!
خدمتکارت را بگو تا دسته ای شقایق برایت بچیند.
خدمتکارت را بگو تا پاهایت را در کاسه ای بلور بشوید
و تو را مثل گل تازه ی شقایق به چادر من بفرستد!
***
اگر صد زن مطیع داشته باشم، گزل، نازنینم!
فقط تو آهوی رام نشدنی صحرای قلب منی.
امر کن! اخم کن! بزن! بیازار!
تا بدانی چه عزیزی نزد من؛ گزل، نازنینم!
***
یموت عاشق پیشه، به هنگام مرگ یکی از دو اسب اصیل و تیز تک خود را به شرف الدین بخشید، و اسب دیگر را به چونی و قجق. و بدین گونه دوام عشق خویش را به گزل نشان داد – و مرد.
افسانه می گوید: چونی – پسر میانی یموت – از این بخشش پدر سخت رنجیده خاطر شد، بر مرده ی پدر نفرین کرد، و از سوار شدن بر اسبی که نیمی از آن سهم برادر بود، چشم پوشید.
«- من از مرده ی ریگ پدری که معنی مساوات را نمی دانست، و به هنگام مرگ، میان فرزندان خود تفرقه انداخت، هیچ چیز نمی خواهم- نه نیمی اسب، نه چند گوسفند و نه یک خنجر زنگار گرفته.»
چونی، سهم خویش به قجق بخشید، با قجق و مادر پیر خود، که مغرور و گریان کنار در چادر خود ایستاده بود – خداحافظی کرد، پای پیاده به راه افتاد، با کوله باری از نان خشک و کوزه ای از آب تلخ تا خود را به جایی برساند و صاحب گله های بزرگ اسب و گوسفند و شتر شود ...
چونی دلاور و مغرور، سه روز و سه شب، پای پیاده، صحرا را درنوردید تا عاقبت به دره ی خرم و سبزی رسید به نام ایری بوغوز.
در این دره چوپانی زندگی می کرد که یک گله گوسفند، یک جفت اسب، و یک دختر مطیع داشت...
خرید کتاب آتش بدون دود نادر ابراهیمی
کتاب آتش بدون دود (3 جلدی) اثر نادر ابراهیمی از انتشارات روزبهان، به همراه سایر کتاب های رمان را از فروشگاه اینترنتی کتابانه خریداری نمایید.
فهرست
-
کتاب اول:
فصل 1: گالان اوجا، شاعر وحشی
فصل 2: شام ناتمام
فصل 3: کینه
فصل 4: از غربت عشق
فصل 5: آغاز تفرقه
فصل 6: لحظه های خوف آور انتخاب
فصل 7: اینچه برون
فصل 8: بیوک اوچی در آتش
فصل 9: عشق، بیداد می کند
-
کتاب دوم:
فصل 1: نیم نگاهی به دفتر اوراق خاطرات
فصل 2: خدا بچه ها را صدا می زند
فصل 3: صدای چرخ گاری چه کسی می آید
فصل 4: ملاقاتی کوتاه با آلنی ترکمن
فصل 5: مکالمات
فصل 6: چه کسی به عروسی پالاز می آید؟
فصل 7: آتش، بدون دود نمی شود
فصل 8: مقدمات حوادث
فصل 9: بوی حادثه می آید
فصل 10: پسر در برابر پدر
-
کتاب سوم:
فصل 1: گومیشان، سرزمین تیراندازان آرام
فصل 2: چه کسی آرپاچی را صدا می کند؟
فصل 3: این صدای چرخ های گاری آلنی است
فصل 4: برای جنگ یا برای مداوا
فصل 5: مکالمات دیگر
فصل 6: فصل کوتاه
فصل 7: دو قبیله در برابر هم
فصل 8: آلنی بچه ها را صدا می کند
فصل 9: نخستین بیمار
فصل 10: آلنی، مرد خطرناک
فصل 11: دیگر چه کسی پای درخت مقدس گریه می کند؟
فصل 12: طبیبی در شهر
فصل 13: بچه ها آلنی را صدا می کنند
فصل 14: خانه ی سفید
فصل 15: فصل پایان – اتحاد بزرگ
سیاست نامه و یادداشت ها
نظرات کاربران درباره کتاب آتش بدون دود | نادر ابراهیمی
دیدگاه کاربران