loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب در مه بخوان | اکبر رادی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب در مه بخوان

نمایشنامه "در مه بخوان"، کتابی خواندنی در رابطه با شخصیت‌هایی به نام‌های "ناصر نیاکویی"، "لویی پشمینیان"، "احمد قبله گاهی"، "احمد برجسته"، "هوشنگ بقراطی" و" محمدعلی اشکبوس" می‌باشد که همگی جهت تعلیم و تربیت دانش‌آموزان روستایی دور افتاده از توابع استان گیلان، در دهه‌ی پنجاه از جانب دولت به این منطقه اعزام شده و در کنار یکدیگر و در خانه‌ی معلم، زندگی می‌کنند. تمامی این افراد، به غیر از ناصر نیاکویی، علی رغم تحصیلات، از فرهنگ و ادب بی‌بهره بوده و همواره به عیاشی، استبداد و اعمال رفتارهایی غیر اخلاقی بر ساکنان روستای قصه می‌پردازند.

هوشنگ بقراطی، مدیر مدرسه، مردی مستبد است که همواره نظر سوئی به "انسیه"، دختر "مشدی منوچ"، یکی از اهالی دهکده داشته و افکار پلیدی را در سر می پروراند اما ناصر نیاکویی دقیقا نقطه ی مقابل این شخص، مردی با اخلاق، دلسوز و مهربان است که صمیمانه و با نیتی پاک، انسیه را دوست داشته و با تلاش هایش، در جهت فرهنگ سازی، آموزش و افزایش سطح سواد مردم این منطقه گام بر می دارد. ولی مدام با رفتارها و واکنش های غیر اخلاقی همکاران خود مواجه شده و داستانی زیبا را خلق می کند.


بخشی از کتاب در مه بخوان

عصر ملال انگیز آقایان

بعدازظهر یکی از روزهای اوایل پاییز است. صدای خواب آور و کشدار سیرسیرک ها در سرسرا پیچیده، و گاه نعره خسته گاوی آرامش موقت صحنه را آشفته می کند. لویی پشمینیان صندلی خود را جلو کشیده، کلاه پشمی را روی صورتش گذاشته، در آفتاب کم زور این بعدازظهر نیمرنگ پاییزی راحت لمیده به خواب رفته است؛ در حالی که کتاب جلد کرده ای را به شکمش چسبانده و با دو دست روی آن را پوشانده است. احمد قبله گاهی به نرده پلکان تکیه کرده، با فلوت گوشه ای از دیلمان را غمگین می زند. احمد برجسته روی صندلی مقابل نشسته، شش دانگ مشغول حل جدول یک روزنامه است.

هوشنگ بقراطی یک پای برهنه اش را روی میز گذاشته، دارد کفشش را واکس می زند. محمدعلی اشکبوس ناخنش را با ناخن گیر می چیند و سوهان می کشد، و گاهی به تفنن یک دانه تخمه از روی میز برمی دارد و توی دهان می اندازد... سرسرا در نوای دیلمان.

برجسته: آم، ری، کا... دراومد! (می نویسد.)

اشکبوس: آمریکا همیشه برای من یه آدم درازیه که داره آدامس نعنایی می جوئه. دهن شم که برای مکالمه باز می کنه، انگار بتهوون داره فلوت می زنه. (قبله گاهی فلوت را از لبش برمی دارد و با قطع آهنگ پشمینیان خرناسی می کشد.)

بقراطی: من فرانسه رو یه جور دیگه ای دوست دارم. فرانسوی باحاله، قشنگه، اهل دله. زبان شو که نگو، لامسب موزیک!

اشکبوس: قیافه شم، اگه مشکی باشه، شبیه ما شمالی هاس.

بقراطی: بتهوون، بزن! این دیلمان تو بوی بوته های جنگلی و ترب می ده.

برجسته: با وجود این، من می رم انگلیس.

قبله گاهی: (فلوت را در جیب می گذارد.) حالا انگلیسم رفتی، خب که چی؟

برجسته: پسرعموی باجناق دایی من یه قهوه خونه سنتی در فلوریدای آمریکا داره، سماور و قلیان و تخت و گلیم و قناری، تازگی یه شعبه هم توی کالیفرنیا زده. ولی من خیال دارم توی لندن کله پاچه ای واکنم.

اشکبوس: صبح های مه آلود لندن و کله پاچه لذیذ ایرانی، به به!

بقراطی: خب، اینم از این! (کفشش را زمین می گذارد و می پوشد.) حالا چی کار کنیم؟

اشکبوس: بریم بیفتیم توی باغچه مشدی منوچ و یه شکم سیب بخوریم.

برجسته: نه، بریم کتابخونه داولنا بزنیم.

قبله گاهی: من می گم بریم لب آب ماهیگیری.

بقراطی: نچ! مقام ریاست می خواد به مرکز ایالتی آقایان تشریف فرما بشه و در خیابان «شاه» ... گاماس گاماس قدم بزنه.

قبله گاهی: اووو... این همه راه رو می خوای بکوبی تا رشت که چی؟ تو یه خیابون فسقلی قدم بزنی؟

بقراطی: که بعد هم در کافه مجلل «شمشاد» مثل یه کنت لم بدم لوکس، و... خودمو به یک قطعه کیک با سوس شکلات مهمان کنم.

ناصر نیاکویی از پلکان چپ وارد می شود. یک دسته ورقه تاشده زیربغل دارد.

نیاکویی: پیاده رفتم تا صندوق پست. بعد سلانه سلانه اومدم قهوه خونه داش آقا نشستم و چند تا ورقه صحیح کردیم.

اشکبوس: اجازه هست؟ (دسته اوراق را از زیربغل نیاکویی می رباید و باز می کند.) ... «از کلمات زیر جمله بسازید. (به تقلید بچه های دبستانی.) آسمان: آسمان همیشه ابری هست. دانه: مشدی منوچ یک دانه خال گوشتی دارد. زرد: من زرد هستم...»

نیاکویی اوراق را به نرمی از دست اشکبوس بیرون می کشد. اشکبوس با لودگی از بیخ دماغ می خندد و بلافاصله با نی کوچکی به پشت گردن پشمینیان نشانه می رود و ماش می پراند. پشمینیان تکان شدیدی با خرناسه می خورد و قایم کشیده ای به پس گردنش می زند. (دیگر بیدار شده است.) اشکبوس که بعد از ماش پرانی چالاک پریده کنار میز، یک تخمه برمی دارد و توی دهان می اندازد، و با قیافه ساده و بی تقصیر به ناخن هایش سوهان می کشد. صدای کند گاو از دور. پشمینیان که اینک کلاهش را بالا زده است، چشمی در میان حاضران می چرخاند و روی اشکبوس مکث می کند، که با رضایت خاطر به ناخن هایش زل زده است.

اشکبوس: ناخون هام شده بود عین بیل...

کتاب در مه بخوان به قلم اکبر رادی توسط نشر قطره به چاپ رسیده است.

 

فهرست

 

 

فهرست کتاب در مه بخوان

 

در مه بخوان

عصر ملال انگیز آقایان

اگر به کلبه بیایی

آه، مشدی منوچ

در مه بخوان

 

 

  • نویسنده: اکبر رادی
  • انتشارات: قطره

 

 


مشخصات

  • نویسنده اکبر رادی
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 7
  • تعداد صفحه 146
  • انتشارات قطره
  • شابک : 9789643418540

اکبر رادی

درباره اکبر رادی نویسنده کتاب کتاب در مه بخوان | اکبر رادی

«اکبر رادی» داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس معروف ایرانی است که اگرچه در داستان‌نویسی دارای سبکی خاص و محبوب است، اما وجود نمایشنامه‌های بی‌نظیرش سبب شد، وی را به‌عنوان «پدر نمایشنامه مدرن ایران» بشناسند. ...

نظرات کاربران درباره کتاب در مه بخوان | اکبر رادی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب در مه بخوان | اکبر رادی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل