کتاب خیانت اینشتین | اریک امانوئل اشمیت

درباره‌ی کتاب خیانت اینشتین اثر اریک امانوئل اشمیت

کتاب "خیانت اینشتین"، نمایشنامه‌ای خواندنی اثر "اریک امانوئل اشمیت"، نویسنده‌ی صاحب‌نام فرانسوی است. ماجرای این داستان، در بحبوبه‌ی جنگ جهانی دوم و در کشور امریکا اتفاق افتاده و مکالمات میان دو مرد میانسال را برای مخاطب تشریح می‌کند. شخصیت اصلی قصه، "آلبرت اینشتین"، مردی پنجاه و پنج ساله، با موهای ژولیده و ظاهری نامرتب و به هم ریخته می‌باشد که دانشمند سرشناس و معروف اهل آلمان بوده و موفق به اخذ جایزه‌ی نوبل علم فیزیک شده است.

وی یکی از فعالان حقوق بشر و طرفدار سرسخت صلح و اتحاد در سرتاسر جهان می باشد که در این زمان در امریکا اقامت دارد. در واقع انیشتین جهت فرار از دست هیتلر و اقدامات غیر انسانی او، به کشور امریکا پناه آورده و همواره در پی جنگ و جدلی درونی و ذهنی، با احساسات و تفکرات ضد و نقیض خویش، دست و پنجه نرم می کند؛ فکر این که آیا نظریات و کشفیات او به نفع بشریت بوده و یا بالعکس، جان آن ها را به خطر می اندازد. داستان از جایی آغاز می گردد که آلبرت پس از قایق رانی، در کنار ساحل با مردی میان سال و ولگرد آشنا شده و پس از برقراری رابطه ای دوستانه با او، از دغدغه های ذهنی و روحی خود سخن گفته و ماجرایی خواندنی را خلق می کند.

بخشی از کتاب خیانت اینشتین اثر اریک امانوئل اشمیت

غروب در نیوجرسی، در کنار دریاچه.

در حالی که خورشید آسمان را به رنگ مسی در آورده، مردی، نشسته بر زمین، بساط غذای مختصرش را پهن می کند: نان، ژامبون، خیارشور.

او یک ولگرد است. با دمپایی، لباس چروک مندرس، کوله پشتی اش را روی سبزه گذاشته و به آن چه در دوردست اتفاق می افتد، نگاه می کند.

انگار آن چه می بیند برایش جالب است، اما از دید ما پنهان است.

هنگامی که سرش را به طرف راست می گرداند، اینشتین وارد می شود.

در این روز 1934 آلبرت اینشتین پنجاه و پنج سال دارد.

موهای ژولیده، پیراهن مردانه ی گشاد، شلوار کتان، کفش بی جوراب، از نظر بدلباسی دست کمی از ولگرد ندارد.

از قایق بادبانیش، سراپا خیس پایین آمده و خودش را کنار دریاچه می تکاند. لبخندی به ولگرد می زند و حوله ای را از ساک ورزشی اش درمی آورد.

اینشتین: خب؟ از نمایش حظ کردین؟

ولگرد: محشر بود. قایق بادبانی، نور خیره کننده ی روی دریاچه، خط سرعت تون روی آب... اقلا پنج باری فکر کردم که الانه که چپ کنین.

اینشتین: عجب، متشکرم... اقلا بی خود خودم رو به زحمت ننداختم.

ولگرد: چون از پس این کار بر می آین.

اینشتین: چکار؟ خوابوندن بادبانم روی امواج یا برگردوندن بدنه ش؟

ولگرد: این که به ورزشی علاقه مند باشین که درش همون قدر استعداد دارین که فیل برای رقص. من اگه انقدر دست و پا چلفتی بودم ول می کردم.

اینشتین: سال هاست دارم کشتیرانی می کنم.

ولگرد: عجب...

اینشتین: از این که چیزی در برابرم مقاومت کنه لذت می برم.

ولگرد: در این صورت انتخاب تون درست بوده. با بادبون حوصله تون سر نمی ره.

اینشتین: شکستن امواج آسوده ام می کنه. مثل نواختن ویولون.

ولگرد: (نگران) آی... ویولون رو هم این طور عذاب می دین؟

اینشتین: بهتر از قایق رانیمه.

ولگرد: آخیش...

اینشتین: هیچ کدوم از آهنگسازهایی که کارشون رو اجرا کردم شکایتی نکرده.

ولگرد: شاید قبلا مردن. خب ماهی هام اعتراضی نمی کنن. با این حال وقتی می بینن که با تمام نیرو روشون نشانه رفتین و بدنه ی قایق تون داره تکون می خوره، حتما ماهی ها اون زیر میر ها زهره ترک می شن...

اینشتین به خنده می افتد. به او برنخورده است. خودش را خشک می کند.

اینشتین: و شما چه طور تمدد اعصاب می کنین؟

ولگرد: من لازم نیست تمدد اعصاب کنم، این طوری به دنیا اومدم. (تو بحر اینشتین می رود.) عجب شباهتی به اون دارین!

اینشتین: به کی؟

ولگرد: به دانشمنده. اونی که اومده این جا در پرینستون مستقر شده تو دانشگاه، اون مردی که دنیا می شناسدش، ننشتن، آلفرد ننشتن.

اینشتین: آلبرت اینشتین؟

ولگرد: خودشه! از عکس هایی که توی روزنامه ها دیدم عین خودتونه.

اینشتین: (سر حال) شما اولین کسی نیستین که متوجهش شدین.

ولگرد: انگار خیلی آدم کله گنده ایه.

اینشتین: این طور به نظر می رسه.

ولگرد: جایزه ی نوبل علوم.

اینشتین: (اصلاح می کند.) فیزیک.

ولگرد: چی؟ مگه فیزیک علم نیست؟

اینشتین سرش را به علامت تایید تکان می دهد.

اینشتین: می دونین چی کشف کرده؟

ولگرد: آمریکا رو؟

اینشتین: نظریه ی نسبیت رو...

کتاب خیانت اینشتین اثر اریک امانوئل اشمیت با ترجمه‌ی شهلا حائری توسط نشر قطره به چاپ رسیده است.

• نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
• مترجم: شهلا حائری
• انتشارات: قطره