loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مرگ تصادفی یک آنارشیست - داریو فو

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
48,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید
دسته بندی :

کتاب مرگ تصادفی یک آنارشیست اثر داریو فو با ترجمه ی یدالله آقاعباسی و علی اصغر مقصودی توسط نشر قطره به چاپ رسیده است.

کتاب "مرگ تصادفی یک آنارشیست"، نمایش نامه ای بر اساس واقعیات تلخ و ناگوار حوادث دسامبر 1969 در ایتالیا می باشد؛ دولت ایتالیا، در سال 1969، با اختلافات، جنگ و آشوب های گسترده ی داخلی روبرو شد که مشکلات عدیده ای نیز به همراه داشت. انفجار بمب در یکی از بانک های شهر میلان، دولت ایتالیا را بر آن داشت تا مسببین آن را شناسایی و به مردم معرفی کند. در این میان، قرعه به نام گروه های آنارشیست افتاده و "بی نللی"، یکی از اعضای حزب مذکور، دستگیر و روانه ی زندان می شود؛ مردی که هیچ دخالتی در امور مربوطه نداشته و به ناحق مجرم شناخته شده بود. اصل ماجرا از جایی آغاز می گردد که رسانه ها اعلام می نمایند، بی نللی، در طی بازجویی ها، به محض اطلاع از اعترافات دوستانش مبنی بر دخالت او در انجام عملیات بمب گذاری، به شدت متاثر گشته، خود را از پنجره ی ساختمان اداره ی پلیس به بیرون پرت کرده و جانش را از دست داده است. به دنبال انتشار این خبر، مردم، در رابطه با صحت اخبار، دچار ابهامات فراوانی شده و در نتیجه، با اعتراضات پی در پی، خواهان اعلام اخبار واقعی و قابل اعتماد می شوند. در همین راستا، "داریو فود"، با تکیه بر تحقیقات و پژوهش های گسترده ی خویش، ضمن نگارش این نمایش نامه، سعی بر این داشته تا از طریق بازسازی صحنه ها و نمایش واقعیات، حقایق را برای مخاطب آشکار سازد.


برشی از متن کتاب


پرده اول صحنه اول: دفتری معمولی در اداره ی مرکزی پلیس شهر میلان. میز تحریری مملو از کاغذ و پرونده، تلفن، نیمکت، چند صندلی، قفسه بایگانی، سطل کاغذ باطله و رخت آویزی که چند کت و کلاه بر آن آویخته اند. اتاقی کسالت بار است و قرطاس بازی از سر و رویش می بارد. پنجره ای بزرگ دارد که بر آن مشرف است. اتاق دو در دارد و از نمای پنجره معلوم است که در طبقه اول ساختمان واقع است. بازرس برتوزو و پاسبانی وارد می شوند. پاسبان کت و کلاه بازرس را به دست دارد و آن ها را بر رخت آویز، می آویزد. برتوزو: (به تماشاگران) عصر بخیر. من بازرس فرانچسکو جیووانی باتیستا جیانکارلو برتوزو، مامور امنیتی هستم. این جا دفتر کار من در طبقه اول اداره مرکزی بدنام ما، در شهر میلانه. بدنامی به دنبال حادثه کوچک تلخی پیدا شد که چند هفته پیش اتفاق افتاد، وقتی که آنارشیستی که در اتاق مشابهی چند طبقه بالاتر تحت بازجویی بود، از پنجره پایین افتاد. گرچه همکاران من، به نحوی کاملاً منطقی ادعا می کنن که حادثه خودکشی بوده، نظر رسمی کمیته تحقیق اینه که مرگ آنارشیست رویدادی «اتفاقی» بوده. می بینین که کمی مبهمه. اینه که چند هفته است مردم با خشم، تهدید و تظاهرات دور و بر این ساختمان می پلکن. برای پلیس شخصی پوش محترمی مثل من که شغل تر و تمیزی داره و می تونه به دور از انظار به شغل شریفش بپردازه، خیلی محیط مساعدی نیست. این جا با همه جور آدمی سر و کار دارم. رمال، معتاد، پاانداز، خرابکار و... اینم یه جور خونه تکونیه. بعدی! پاسبان خارج می شود و بعد همراه با شخصی که به «روانی» معروف است، برمی گردد. روانی مقابل میز می نشیند. ظاهرا به نمونه کلیشه ای مریدان فروید می ماند: موهای آشفته، عینک باریک، ریش بزی و کت یا بارانی شندره. با آرامش می نشیند. چهار کیف دستی نایلونی همراه دارد که خدا می داند پر از چه چیزهایی هستند. برتوزو: باید به اطلاعت برسونم که نویسنده این نمایش نامه مسخره مرده شور برده، یعنی داریو فو، یه جور نفرت مرسوم نامعقول از پلیس داره که همه چپی های کله خر متعصب دارن و بنابراین، شکی نیست که من هدف ناخواسته تمسخرم و مدام با متلک های ضد اقتدارگرایانه به ریشم خواهند خندید. پاسبان ناگهان به تله موشی که در کمد پرونده ها مخفی است، برمی خورد و نعره می کشد. برتوزو: حواست به من باشه، لطفا. (کارت ویزیتی برمی دارد و آن را مطالعه می کند، سپس سر برمی دارد و به روانی می نگرد.) اولین باری نیست که به خاطر تغییر قیافه دستگیر می شی، درسته؟ جمعا چند بار دستگیر شدی... بذار ببینم... (اوراق پیش رویش را مرور می کند.) دوبار جای یه جراح... روانی: شما باید بدونین که مرز بین حقیقت و دروغ چقدر باریکه بازرس. برتوزو: (عصبانی) خواهش می کنم! سه بار جای اسقف، سروان ارتش، داور تنیس... روانی: جمعا یازده بار دستگیر شدم، ولی دوست دارم خاطر نشان کنم که هیچ وقت عملاً محکوم نشدم. بازرس. برتوزو: نمی دونم چه کلکی زدی که در رفتی، ولی این دفعه دیگه پات گیره. بهت قول می دم. روانی: وسوسه می کنه، درسته؟ سابقه قشنگ تمیزی مثل سابقه من، جون می ده واسه کثیف شدن. برتوزو: طبق این اظهاریه تو خودت رو جای یه روانکاو و استاد سابق دانشگاه پادوا جازدی. این کار یعنی کلاه برداری. روانی: کلاه برداری وقتیه که طرف عاقل باشه، بله کاملاً درسته، ولی من دیوانه ام. گواهی پزشکی دیوانگی دارم! بفرمایید این پرونده پزشکیمه. (کاغذ پر چین و چروکی را به دست برتوزو می دهد.) شونزده بار بستری شدم، همه اش هم به یک دلیل «هیسترونیک مانیا» از ریشه لاتین «هیستریونوس» یعنی «بازی نقش» ... سرگرمی مورد علاقه ام، می دونین...    

نویسنده: داریو فو مترجمان: یدالله آقاعباسی - علی اصغر مقصودی انتشارات: قطره

مشخصات

  • نوع جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 6
  • تعداد صفحه 108
  • انتشارات قطره

نظرات کاربران درباره کتاب مرگ تصادفی یک آنارشیست - داریو فو


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مرگ تصادفی یک آنارشیست - داریو فو" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل