دربارهی کتاب اگر از نو شروع کنیم اثر اریک امانوئل اشمیت
کتاب "اگر از نو شروع کنیم" اثر "اریک امانوئل اشمیت"، نویسنده و فیلسوف صاحبنام فرانسوی است که داستانی خیالی و جذاب را برای مخاطب تشریح میکند. شخصیت اصلی قصه، "الکساندر"، مردی خوشقیافه و شصت ساله است که زندگیاش را با افسوس دوران گذشته و جوانیاش سپری میکند. در ابتدای کتاب اگر از نو شروع کنیم، میخوانیم که او در حال بازدید از ملکی قدیمی میباشد؛ ملکی پر از اسباب و اثاثیهی کهنه و قدیمی که همهی آنها، به جز ساعت بزرگ برنجی روی دیوار، با ملافههای سفید پوشانده شدهاند.
الکساندر، ناخودآگاه به سمت ساعت دیواری رفته و عقربه های بلند آن را لمس می کند. لحظاتی بعد، با شنیدن صداهای لق و لقی از سوی ساعت، متوجه خطر احتمالی سقوط آن شده، با سرعت از ساعت دور شده و به روی زمین می افتد. دقیقا در همین هنگام، ملافه ها ناپدید شده و فضای خانه کاملا تغییر می کند.
"ساشا"، مردی بیست و پنج ساله و پر انرژی، همراه با "بتی"، دختری جوان و زیبا، با شور و هیجان وارد صحنه شده و پس از آن ها، پیرزنی به نام "مامی لو" نیز ظاهر گشته و مکالماتی را با دختر و پسر مذکور آغاز می نماید. اندکی بعد، الکساندر به هوش آمده و با ساشا رو در رو می گردد. وی در ابتدا گیج و مبهوت از اتفاقات پیش آمده، قصد ترک خانه را دارد، اما پس از گذشت دقایقی، متوجه ماجرایی عجیب و غیر قابل باور می شود؛ در واقع، او به طرز شگفت آوری، به چهل سال پیش و دوران جوانی خود بازگشته و همین موضوع او را متعجب می سازد. در ادامه، نویسنده از اتفاقاتی پیچیده و خواندنی سخن گفته و خواننده را با خود همراه می کند.
بخشی از کتاب اگر از نو شروع کنیم
سالن متروکی که دور تا دورش شیشه ای است.
دو در ورودی، رو به پارک جنگلی انبوهی باز می شود که مدت هاست به امان خدا رها شده است. یکی از در ها در گلخانه است، دیگری که در راهروی بلندی قرار دارد جزء قسمت مسکونی است.
در این سمت، پلکانی به اتاق های طبقه ی بالا و پلکان کوتاه تری به آشپزخانه و قسمت خدمه منتهی می شود.
روی تمام اثاثیه ملافه کشیده شده و معلوم است کسی در این خانه زندگی نمی کند. فقط یک ساعت قدی قدیمی که از کفن جان به در برده، در گوشه ای شق و رق ایستاده است و جدی و با ابهت تیک تاک می کند.
شخصی از سمت پارک نزدیک می شود. مردی با پالتوی تیره رنگ، کلید را در قفل می اندازد، به سختی می پیچاند، و در را هل می دهد. لولاهای در به جیرجیر می افتد.
الکساندر، مرد خوش قیافه ی شصت ساله ای، با طمانینه و احترام وارد می شود. اندکی معذب است و بر چهره اش نشان کودکی بر جا مانده است.
متاثر و منقلب، دور و برش را نگاه می کند، بی آن که جرئت کند به چیزی دست بزند.
تلفنش زنگ می زند و او را از رویا درمی آورد. با بی میلی جواب می دهد.
الکساندر: بله خانم دوکرت ـ دمبازن الان اون جام. چفت در گیر کرده بود، اما بالاخره باز شد. به قول شما «زنگ زدگی، آرتروز قفله... (ناراحت از بیان این جمله، سرش را بالا می اندازد.) اونام از پیری جون سالم به در نمی برن، خب عین ما؟ خیلی بامزه ست... (با شنیدن حرف های مخاطبش آه می کشد.) بله، بله، زمانه که به چیزها ارزش می بخشه» ... (دستگیره ی در توی دستش مانده است و کلافه به آن نگاه می کند.) منظورتون از زمان فرسودگیه؟ نه. «زمان به معنای باشکوهش»!
آهان منو ببخشین نمی دونستم که زمان معنای پیش پاافتاده ای هم داره. (سعی می کند دستگیره را سر جایش بگذارد.) چرا گوشم با شماست... من چی فکر می کنم؟ راستش نمی تونم به این سرعت نظر بدم خانم دوکرت ـ دمبازن، آخه تازه رسیدم. قبل از این که خونه ی به این وسعت رو بگردم، دارم اتاق ته پارک رو نگاه می کنم... بله... از الان «یک مشتری پر و پا قرص» دارین؟ نه، اصلا شک ندارم، تا حالا هیچ معاملات ملکی ای رو ندیدم که «یک مشتری پر و پا قرص» نداشته باشه!...
این مشتری های پر و پا قرص هم محشرن. (مکث) آره حق با شماست، ملک به این خوبی خیلی کمه... (با خودش عصبی) درحالی که ملک های معمولی... (شمرده تر) بله؟ «همه چی کاملا مال اون وقت هاست»؟ (از این حرف احمقانه کلافه می شود.) آهان اینو می گین؟ چی بگم والله خانم دوکرت ـ دمبازن، همه چی به نظرم کاملا قدیمی می آد، اما کدوم عهد و کدوم قدیم؟ (از این که مخاطبش جواب های بی سر و ته می دهد، سرحال می آید.) نه عهد شارلمانی دیگه نه... ناپلئون سوم؟ اینو وقتی می گن که جوابش رو نمی دونن...
شارل دو گل؟ حتما...آره حتما خودشه استیل شارل دو گل! (بلند تر) شاید هم ابو خندر... استیل بخت النصر... ممکنه؟ آره موافقم با هاتون... راست می گین خط تلفن بده... چی «حسنشه؟» معلومه اگه آب لوله کشی نداشته باشه قبض آبم کم تر می شه... عجب، «چون خط تلفنش کار نمی کنه محل فوق العاده ایه برای استراحت»؟ بسیار نکته ی مهمیه... باید مواظب باشم تو گورستونی که قبر خریدم یک وقت تلفن همراه کار نکنه.
به طرف ساعت می رود و دستش را به بدنه ی چوب بلوطی اش می کشد...
کتاب اگر از نو شروع کنیم اثر اریک امانوئل اشمیت با ترجمهی شهلا حائری توسط نشر قطره به چاپ رسیده است.
- نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
- مترجم: شهلا حائری
- انتشارات: قطره
نظرات کاربران درباره کتاب اگر از نو شروع کنیم | اریک امانوئل اشمیت
دیدگاه کاربران