دربارهی کتاب مالون میمیرد ساموئل بکت
کتاب مالون میمیرد به قلم ساموئل بکت و ترجمهی سهیل سمی توسط نشر ثالث به چاپ رسیده است.
این رمان نشر ثالث که نسخه اصلی آن در سال 1956 منتشر شد درواقع تداعی کننده ترانهای فرانسوی است. این رمان، بخش دوم از سهگانه ساموئل بکت است که با کتاب ملوی شروع شد و با نامناپذیر تمام شد. در واقع این سهگانه معروف، نقطهای محسوب میشود که روند کاری ساموئل را تغییر داد و او را به شهرت رساند.
داستان درباره پیرمردی به نام مالون میباشد، که در حال مرگ است و در یک موسسه با وضعیت رقتانگیزی به تخت بسته شده و منتظر مرگش است، این انتظار برای مرگ تا آخر کتاب، خواننده را همراهی میکند، مالون تمام وقت روی تخت دراز کشیده، یک نفر برایش غذا میآورد و او با عصایش غذا را به سمت خودش میکشد و میخورد، او با سطل دفع هم همینگونه رفتار میکند و کاری که به جز این دو مورد انجام میدهد، نوشتن در دفترچه یادداشتی است که با خود به همراه دارد و مضمون دفترچه چیزی است که ما در این کتاب با آن روبهرو هستیم.
زندگی مالون سراسر از دودلی است و افکار و مشاهدات فلسفی او در سلول شخصی زندگیاش، بخشهای اصلی داستان را تشکیل میدهد. او در روند داستان با شخصی به نام ساپو آشنا میشود و روایتی از این رمان، درباره زندگی ساپوسکات در میان دهقانان است. "مالون میمیرد" کتابی است که حداقل یک بار باید آن را خواند، کتاب زیبایی که با قلم زیبای ساموئل بکت زیباتر شده است.
بخشی از کتاب مالون میمیرد؛ ترجمهی سهیل سمی
اینبار میدانم به کجا میروم، دیگر بحث شبی دیرین یا همین چند شب پیش نیست. حالا مسئله بازی است، میخواهم بازی کنم. هیچوقت بازی کردن بلد نبودم، تا این لحظه. حسرت بازی کردن داشتم، اما میدانستم که محال است. با این حال، اغلب اوقات تلاشم را میکردم و شروع میکردم بازی کردن با آنچه میدیدم.
برای آدمها و اشیا هیچچیز خوشتر از بازی کردن نیست، همینطور برای بعضی از حیوانات. اولش همه چیز خوب پیش میرفت، همه به سراغ من میآمدند، خشنود از اینکه کسی هست تا با آنها بازی کند. اگر میگفتم همین حالا یک قوزی میخواهم، بلافاصله یکی از آنها پا به دو از راه میرسید، درحالی که برای بازی خود به قوز قشنگش خیلی هم افتخار میکرد. دیگر به فکرش نمیرسید که ممکن است از او بخواهم لباسهایش را درآورد. اما هنوز چیزی نگذشته، متوجه شدم که تنها ماندهام، در قعر تاریکی.
به همین دلیل از تلاش برای بازی کردن دست برداشتم و برای همیشه به خامی و بیشکلی و خاموشی، به بهتی توأم با بیاعتنایی، تاریکی و تلوتلو خوردن طولانی با بازوان گشوده و عزلت پناه بردم. این است آن تب و تابی که کم و بیش یک سده از آن خلاصی نداشتهام. از این به بعد اوضاع فرق میکند. از این به بعد دیگر هرگز جز بازی کار دیگری انجام نخواهم داد. نه، نباید کار را با اغراق شروع کنم. اما از این پس، اکثر اوقات بازی میکنم، و اگر بتوانم، حتی بیش از اکثر اوقات. اما شاید از گذشته موفقتر نباشم. شاید مثل گذشته همچنان مطرود باقی بمانم، در دل تاریکی، بدون چیزی که با آن بازی کنم.
در این صورت، با خودم بازی خواهم کرد. داشتن توان لازم برای به تصویر کشیدن چنین طرحی امیدبخش است. در طول شب میبایست به جدول زمانیام فکر میکردم. فکر کنم بتوانم برای خودم چهار داستان تعریف کنم، هر یک در باب مضمونی متفاوت. یکی در مورد مرد، بعدی در مورد یک زن، سومی در مورد یک شیء، و در نهایت یکی هم در مورد یک حیوان، احتمالا یک پرنده. به گمانم همهاش همین است. شاید آن مرد و زن را در یک داستان بیاورم، مرد و زن تفاوت چندانی با هم ندارند؛ یعنی مرد و زن داستان من اینطورند.
- نویسنده: ساموئل بکت
- مترجم: سهیل سمی
- انتشارات: ثالث
نظرات کاربران درباره کتاب مالون میمیرد | ساموئل بکت
دیدگاه کاربران