کتاب مادر، عشق و دیگر هیچ اثر جمال میرصادقی
بارون گرفت، چه بارونی، جر و جر. خواستن یه جا پیدا کنن که بارون بهشون نخوره. این ور می رفتن، اون ور می رفتن، دنبال یه جا می گشتن. یه هو یه صدایی اومد: آهای ماه پری، آهای خورشید پری...برگشتن دیدن یه سنگ کوچولو دل تاریک شو واسه ی اون ها وا کرده، بیاین تو این جا بارون نخورین. ماه پری و خورشید پری دست همو گرفتن و رفتن تو دل تاریک سنگ کوچولو...
_اون وقت چی شد؟
_دل تاریک سنگ، روشن روشن شد.
_اون وقت چی شد؟
_هم دیگرو بغل کردن و خوابیدن.
_دیگه بیرون نیومدن برن خونه شون؟
_نه دیگه مادر، چه جوری می تونستن برگردن خونه شون؟ نردبون شون شکسته بود.
_همین جور تو دل سنگ کوچولو موندن؟
_آره مادر، سنگ دیگه سنگ نبود، شده بود یه جواهر قیمتی.
_دیگه هیچ وقت و هیچ وقت، از خواب بیدار نشدن؟
_نه مادر، ماه پری ها و خورشید پری ها اومدن اون ها رو با خودشون بردن به آسمون. مثه آدمایی که دیگه بیدار نمی شن و می رن
آسمون.
_تو هم می ری آسمون؟
_آره، مادر، من هم می رم آسمون، همه می رن آسمون.
کتاب مادر، عشق و دیگر هیچ نوشته ی جمال میرصادقی توسط نشر قطره به چاپ رسیده است.
نویسنده: جمال میرصادقیانتشارات: قطره
نظرات کاربران درباره کتاب مادر، عشق و دیگر هیچ - میرصادقی
دیدگاه کاربران