معرفی کتاب قصه ی خواب اثر تنسی ویلیامز
این کتاب، مجموعه ی دو نمایش نامه ی کوتاه تحت عناوین "بیست و هفت واگن پر از پنبه" و "قصه ی خواب" را در برمی گیرد که به ترتیب توسط "تنیس ویلیامز"، نویسنده ی صاحب نام امریکایی و "شون اوکیسی"، نمایش نامه نویس توانای ایرلندی به نگارش درآمده و ماجراهایی خواندنی را در اختیار مخاطب قرار می دهند. در نمایش نامه ی "بیست و هفت واگن پر از پنبه"، شخصیت های اصلی داستان، "جیک مگان"، مردی چاق و شصت ساله و همسرش"فلورا مگان"، زنی ساده در خانه ی خود، واقع در حوالی "کوهستان بلو مانتین می سی سی پی"، روزگار می گذرانند. تمامی محتوای قصه، در ایوان خانه ی این زوج، به نمایش درمی آید. ماجرا از جایی آغاز می گردد که جیک با گالنی در دست، از خانه خارج گشته و سوار بر ماشین، از منزلش دور می شود. پس از مدت زمان کوتاهی، صدای یک انفجار به گوش می رسد؛ در واقع این صدا مربوط به آتش سوزی ساختمان اتحادیه ی پنبه کاران است که احتمال می رود، جیک آن را به آتش کشیده باشد. وی در طی قصه، مدام سعی بر این دارد تا با همکاری فلورا، خود را بی گناه جلوه داده و از پذیرش مسئولیت آتش سوزی طفره برود. در نمایش نامه ی "قصه ی خواب" نیز، شخصیت اصلی داستان، "جان جو مولیگان"، مردی مجرد، بیست و پنج ساله و لاغر است که در خانه ای اجاره ای، به تنهایی زندگی می کند. نویسنده در طول محتوای این نمایش نامه، ماجرای زندگی مولیگان و هم چنین جزئیات رابطه و آشنایی اش را با دختر جوانی و زیبایی به نام "آنجلا" شرح داده، مخاطب را با خود همراه می سازد.
فهرست
معرفی 27 واگن پر از پنبه (تنسی ویلیامز) قصه ی خواب (شون اوکیسی)
برشی از متن کتاب
27 واگن پر از پنبه ایوان جلویی خانه ی مگان ها در نزدیکی بلومانتین می سی سی پی. ایوان باریک است و یک سه گوشی باریک کنار شیروانی سقف آن را می سازد. ستون های سفید و دوکی شکل در دو طرف ایوان سقف را نگه می دارد و دری به سبک گوتیک در وسط و دو پنجره در طرفین در دیده می شود. در رنگ ورورفته شیشه ی منقوش بیضی شکلی دارد که با رنگ های تند لاجوردی، قرمز، سبز زمردین و طلایی تزیین شده. پرده های سفید و پفی پنجره ها با حالتی طنازانه با روبان ساتن آبی در وسط جمع شده. نمای خانه بی شباهت به خانه های عروسکی نیست. صحنه ی 1 اوایل شب است و غروب رنگ پریده ی صورتی آسمان دیده می شود. به فاصله ی کمی از بالا رفتن پرده ها، جیک مگان، مردی چاق در دهه ی شصت عمر، از در جلویی خارج می شود و در حالی که یک گالن نفت در دست دارد اطراف خانه می پلکد. سگی برایش پارس می کند. از دور صدای ماشینی که روشن می شود و به سرعت دنده عقب می رود شنیده می شود. لحظه ای بعد فلورا از داخل خانه صدا می زند. فلورا: جیک! کیف چرمی سفیدمو گم کردم! (از کنار در) جیک! نگاه کن ببین رو تاب جا نذاشتمش. (مکث) نکنه تو ماشین گذاشته باشمش؟ (تا دم در کشویی می آید.) جیک. یه نیگا بنداز ببین تو ماشین جا نذاشتمش، جیک؟ (از خانه بیرون می آید. چراغ ایوان را روشن می کند و نگاهی به اطراف می اندازد، و با دست پشه هایی را که جذب نور شده اند می تاراند. تنها صدایی که پاسخش را می دهد صدای ملخ هاست. فلورا با صدای تو دماغی بلند فریاد می زند.) جیک! گاوی در دوردست، با همان آهنگ، ماغ می کشد. صدای خفه ی انفجاری از جایی به فاصله ی یک کیلومتری شنیده می شود و نور عجیبی که در اثر انفجار ایجاد شده به چشم می خورد. از دور صحبت های همراه با تعجب شنیده می شود. صداها: (جیغ جیغی مثل قدقد مرغ ها) تو اون صدا رو شنیدی؟ آره! انگار یه بمب منفجر شده! هی، نیگا کن! نیگا، آتیش سوزیه! کجا منفجر شد؟ تو می دونی؟ اتحادیه ی پنبه کارا! خدای من! زود باش بریم! از دور صدای سوت آتش نشانی می آید. هنری! ماشینو روشن کن! شماها می خواین با ما بیاین؟ آره، الان میایم. عجله کن عزیزم! صدای استارت زدن ماشین شنیده می شود. همین الان می رسیم! باشه، عجله کن. صدا: (از آن طرف جاده ی خاکی) خانم مگان؟ فلورا: بله؟ صدا: شما نمی خواین بیاین تماشا؟ فلورا: خیلی دلم می خواد اما جیک ماشینو برده. صدا: خب بیاین با ما بریم! فلورا: آخه نمی تونم در و پیکرو باز بذارم! جیک کلیدا رو با خودش برده. شماها فکر می کنین چی آتیش گرفته؟ صدا: اتحادیه ی پنبه کارا! فلورا: اتحادیه ی پنبه کارا؟ ماشین استارت می زند و دنده عقب می رود. اوه خداااااای من! (به زحمت از ایوان بالا می رود و روی تابی که رو به تماشاچی است می نشیند. اندوهگین با خود صحبت می کند.) هیچ کی! هیچ کی! هیچ وقت! هیچ وقت! هیچ کی! صدای ملخ ها شنیده می شود. صدای موتور ماشینی که از راه می رسد و پشت خانه پارک می کند شنیده می شود. پس از یک دقیقه جیک سلانه سلانه سروکله اش پیدا می شود. فلورا: (با لحنی بچگانه و با کج خلقی) خوبه! جیک: موضوع چیه، کوچولو؟ فلورا: هیچ وقت نمی دونستم که یه آدم می تونه این قدر بدجنس و بی فکر باشه! جیک: ای بابا، دوباره یه عریضه ی طویل و دراز، خانم مگان. این بار دیگه از چی شاکی هستی؟ فلورا: بدون این که یه کلمه بگی از خونه جیم می شی! جیک: خب ایرادش چیه؟ فلورا: من که بهت گفتم سرم داره درد می گیره و باید بخوابم، تو خونه یه بطری کوکا هم نداشتیم و تو گفتی لباساتو بپوش تا همین الان یه سر بریم شهر و خرید کنیم. منم حاضر شدم، اما نتونستم کیف سفید...
نویسنده: تنسی ویلیامز - شون اوکیسی مترجم: زهره خلیلی انتشارات: قطره
نظرات کاربران درباره کتاب قصه ی خواب - تنسی ویلیامز
دیدگاه کاربران