دربارهی کتاب آهنگ عشق آندره ژید
کتاب آهنگ عشق اثر آندره ژید با ترجمهی علیاصغر سعیدی توسط نشر قطره به چاپ رسده است. کتاب "آهنگ عشق" اثر "آندره ژید"، نویسندهی بزرگ فرانسوی است که رمانی عاشقانه و تاثیرگذار را برای مخاطب نقل میکند. شخصیت اصلی قصه، کشیشی پروتستانی است که همراه با همسرش، "آملی"، و پنج فرزند کوچک خود روزگار میگذراند. وی مردی متدین و معتقد میباشد که سرسختانه به آیین مذهبی خود وفادار است.
ماجرای داستان این کتاب، از یک شب سرد و برفی آغاز می گردد؛ کشیش قصه، در پی درخواست دختری کم سن و سال، همراه با او، برای دیدار پیرزنی رو به مرگ، عازم مسیری سخت و ناشناس می شود. وی علی رغم کولاک سنگین، و تاریکی هوا، بلاخره با راهنمایی های دخترک، به کلبه ی پیرزن می رسد. اما پس از ورود به کلبه، متوجه می شود، پیرزن لحظاتی قبل، با آرامش و بدون درد و رنج از دنیا رفته و دخترک راهنما، کلفت خانه ی او بوده و "ژرترود"، تنها خویشاوند پیرزن است.
در واقع، ژرترود، خواهر زاده ی پیرزن، دختری پانزده ساله، کور و با خلق و خویی وحشیانه می باشد که پس از مرگ این زن، دیگر جا و مکانی برای زندگی ندارد. تنهایی و درماندگی ژرترود، دل کشیش را به رحم آورده و از همین روی، جهت جلب رضایت خداوند، تصمیم می گیرد که دخترک را با خود به منزلش برده و از وی نگهداری کند. غافل از این که، با این اقدام، مسیر زندگی اش به کلی تغییر کرده و از اعتقادات مذهبی و تعصبات شخصی اش، دور خواهد شد.
بخشی از کتاب آهنگ عشق
10 فوریه... 189
برف که باریدن آن از سه روز پیش لحظه ای قطع نشده است، جاده ها را بسته، از این رو نتوانستم به ر... دهکده ای که در کلیسای آن پانزده سال است که مطابق عادت همه ساله، ماهی دو بار به طور مرتب مراسم مذهبی اجرا می کنم، سری بزنم. امروز صبح تعداد مومنانی که در کلیسای «لابروین» گرد آمدند، از سی نفر تجاوز نمی کرد.
از این بیکاری و فرصتی که راه بندان و توقف اجباری در کلیسا، در اختیارم گذاشته است برای بازگشت به گذشته ها و بازگو کردن این که چگونه کارم سرانجام به تر و خشک کردن «ژرترود» کشید، بهره خواهم جست.
در نظر دارم هر چه را که مربوط به شکل گیری و رشد معنوی این روح پاک و پرهیزگار است، و گویی که او را جز برای عشق و دلدادگی از پشت پرده ی جهل و تاریکی بیرون نیاورده ام، همه را به دقت و بدون کم و کاست به رشته ی تحریر در آورم. سپاس بی حد به درگاه حضرت احدیت باد که این ماموریت را بر عهده ی این ناچیز گذاشت.
دو سال و شش ماه پیش، در راه رفتن به «شو ـ دوـ فون» دختربچه ای که من هیچ او را نمی شناختم، با شتاب و دست پاچگی به جست وجوی من آمد تا همراه خود مرا به بالین پیرزنی ببرد که در فاصله ی هفت کیلومتری آن جا نفس های آخر را می کشید. اسب را هنوز از ارابه باز نکرده بودم. دختر بچه را روی ارابه ام سوار کردم و چون فکر می کردم که زودتر از فرا رسیدن شب مراجعت من از این راه امکان پذیر نیست، فانوسی با خود برداشتم و حرکت کردیم.
خیال می کردم تمامی گوشه و کنارهای این حول و حوش را چون کف دست می شناسم، اما پس از گذشتن از روستای «سودره»، به راهنمایی آن دختربچه، راهی را در پیش گرفتیم که من تا آن روز هیچ وقت از آن طرف ها نگذشته بودم. ولی کمی که رفتیم در فاصله ی دو کیلومتری آن جا، در سمت چپ، دریاچه ی کوچک اسرارآمیزی را که در ایام جوانی چندین بار روی یخ های آن سرسره بازی کرده بودم، زود شناختم.
در حدود پانزده سال می شد که دیگر آن دریاچه را ندیده بودم، چون در طول این مدت هیچ وقت کاری که با وظایف کشیشی من ارتباط داشته باشد، در این حوالی پیش نیامده بود. از این رو، در ابتدا نمی توانستم بگویم که مسیری که از آن عبور می کردیم دقیقا در کجا واقع است، و حتی خاطره ی دور آن هم از دایره ی ذهنم خارج شده بود، ولی کم کم در میان نورافشانی سحرآمیز و رنگ های سرخ و زرد دمدمه های غروب، منظره ای را که در وهله ی اول در نظرم چون خواب و رویا می آمد، ناگهان شناختم.
جاده از کنار جریان آبی می گذشت و در جایی که رودخانه انتهای جنگل را قطع می کرد، از آب دور می شد و از میان زمینی زغال آلود به مسیر خود ادامه می داد. یقین داشتم که هرگز به این طرف ها نیامده بودم.
آفتاب داشت غروب می کرد و مدتی بود که ارابه ی ما همه اش در سایه راهش را ادامه می داد، تا این که...
- سنفونی پاستورال
- نویسنده: آندره ژید
- مترجم: علیاصغر سعیدی
- انتشارات: قطره
نظرات کاربران درباره کتاب آهنگ عشق | آندره ژید
دیدگاه کاربران