محصولات مرتبط
کتاب قد کوتاه نوشته ی هالی گلدبرگ اسلون و ترجمه ی میترا امیری توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
قد کوتاه، داستانی است از زندگی دختر نوجوانی به نام جولیا که همراه پدر، مادر و برادرهایش زندگی می کند. او بسیار مهربان و مودب می باشد و از نظر خودش یک مشکل بزرگ همیشه همراه اوست. او از کوتاهی زیاد قدش رنج می برد و به دلیل کوچک بودن دست و پایش قادر به انجام دادن خیلی کارها نیست. مثلا وقتی او و برادر کوچکترش هر دو به کلاس آموزش پیانو می روند، بعد از مدتی خانم مربی به جولیا می گوید که انگشتانش برای نواختن پیانو بسیار کوچک است و هیچ وقت نمی تواند در این کار موفق باشد. بقیه اعضای خانواده قدهایی متناسب و نرمال دارند و جولیا فکر می کند که این قد کوتاهی از مادربزرگش به او ارث رسیده است. تا پیش از به دنیا آمدن جولیا مادربزرگ کوتاه قدترین عضو فامیل بود. جولیا که کوتاهی قدش را مشکلی بسیار بزرگ می داند با خودش فکر می کند که هیچ وقت نمی تواند در کاری موفق باشد؛ تا این که یک روز مادرش، او و برادر کوچکترش رندی را به آزمون بازیگری می برد. قرار است تعدادی از بچه ها برای بازی در فیلمی به نام جادوگر شهر انتخاب شوند. جولیا که هیچ امیدی به قبولی ندارد روی صحنه حاضر شده و کارش را انجام می دهد. بعد از چند روز دعوت نامه ای از سوی کارگردان فیلم برای جولیا می آید. او و همه ی اعضای خانواده از قبولیش در آزمون متعجب می شوند. جولیا طبق آدرسی که در دعوت نامه است برای تمرین می رود و ...
برشی از متن کتاب
شان بار به همه ی بازیگرهای اصلی به غیر از من و الیو می گوید کارشان برای امروز تمام است و می توانند بروند. رندی می گوید جولی در سالن منتظرم می ماند. قبافه ی لری و کوئینسی داد می زند دلشان می خواهد بمانند، ولی شان بار برایشان دست تکان می دهد و راهی شان می کند. وقتی همه می روند سر وکله ی دو نفر از کارکنان دانشگاه پیدا می شود که قبلا فقط موقع جا به جایی وسایل و نور آن ها را دیده بودیم. بک نفر دیگر با آن ها می آید. حتما رئیسشان است، چون شان بار فقط با او حرف می زند. اسمش جیانی است. هیچ کس با فامیلی اش او را صدا نمی کند. شان بار برایمان توضیح می دهد جیانی مسئول کارهای فنی نمایش است. جیانی نگاهمان می کند و لبخند می زند و می گوید: «از دیدنتون خوشوقتم خانم ها، شما چند کیلوئین؟» زل می زنم به جیانی اما جوابش را نمی دهم. راستش نمی دانم چند کیلوئم، چون کم پیش می اید بروم روی ترازو. چند وقتی هم هست که زیاد بزرگ نشده ام. به خاطر همین فکر کنم از آخرین باری که خودم را کشیدم، وزنم تغییری نکرده است. فقط مشکل اینجاست که یادم نمی آید چند کیلو بودم. اعداد برای من گنگ و نامعلوم اند. می آیند و سریع محو می شوند. من و الیو اندازه ی همیم، فقط او برآمدگی های بیشتری دارد. شاید بهتر باشد به خاطر همین تفاوت هر عددی او گفت چند کیلو ازش کم کنم تا بشود وزن خودم. ولی الیو هنوز هم ساکت است. هیچ کدام چیزی نمی گوییم و فقط به این آقای تازه وارد نگاه می کنیم. جیانی موهایش را مدلی بسته که بهش می گویند دم خرگوشی مردانه. با یک کش قرمز پلاستیکی موهای پرپشتش را پشت سرش بسته است. احتمالا خیلی به دم خرگوشی اش زل زده ام و نگاهم باعث شده به موهایش فکر کند. چون یک دفعه کش را در می آورد و موهای بلند و موج دارش را رها می کند. این مدل بیشتر بهش می آید، ولی نظرم را نمی گویم، چون یک دقیقه هم نیست که با هم آشنا شده ایم. می گوید: «فکر کنم امروز بهتر فقط ببینم اصلا محافظ ها اندازه شون می شه یا نه.» احتمالا چون من و کوئینسی وزنمان را نگفتیم، فکر کرده سوالش مودبانه نبوده و بی خیالش شده است. بعد آن دو تا آقا چیزی با خودشان می آورندکه شبیه چند تا کمربند ایمنی پر از بند است. جیانی برمی گردد سمت من و می گوید: «با این کوچولو شروع کنیم.» در کمال تعجب، اصلا از این که بهم گفته عصبانی نمی شوم. تازه خوشم هم آمده و می گویم: «کوچولو آماده ست!» الیو لبخند می زند. بعد شان بار از روی میز نیک نیک بهمان نگاه می کند و با صدای بلند می گوید: «کوچولو آماده ست!» همه به همدیگر نگاه می کنند و یک جورهایی این را می فهمم که از حالا به بعد همیشه کوچولوی این گروه خواهم بود. جیانی کمربند ایمنی را نگه می دارد و به من اشاره می کند تا پاهایم را بگذارم توی قسمت مخصوص. به شان بار نگاه می کند و می گوید: «باید اول بفهمیم وزن لباس ها چقدره، بعد همین که زاویه ی فنربندی دستمون اومد می تونیم بریم سراغ کاهش سرعت و حرکت ها. به نظرم از یک چهارم حداکثر وزن قابل حمل، سبک تره.»
نویسنده: هالی گلدبرگ اسلون مترجم: میترا امیری انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب قد کوتاه - پرتقال
دیدگاه کاربران