![کتاب تیمی کارناگاه 5](./images/202308/82592-258E491F-301C-4B79-87BF-04ED9BDD74E4.jpg_190_0_80.webp)
محصولات مرتبط
کتاب بئاتریس مامور مخفی عملیات سر و ته با نویسندگی و تصویرگری شلی یوهانس و ترجمه ی زهرا ساعدی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
بئاتریس و دوستش لنی با هم در یک کلاس درس می خوانند. آنها یک عادت مشترکِ عجیب و بامزه دارند که باعث شده دوستیشان محکم تر شود. بئاتریس و لنی گاهی وقت ها از جاهای مختلفی مثل درخت، میلهی زمین ورزش، چهارچوب در و... آویزان شده و همه چیز را سرو ته تماشا می کنند. بعضی وقت ها هم توی کلاس این کار را می کنند و آن وقت خانم معلم به آنها تذکر می دهد. یک روز بئاتریس و لنی تصمیم گرفتند یک کار سری و هیجان انگیز انجام بدهند و اسم آن را عملیات مخفی کله پا گذاشتند. آن دو دست به کار شدند و به کمک هم چند تقدیرنامهی زیبا درست کردند تا مخفیانه هر کدام از آنها را به افراد خوب و مهربان مدرسه که کسی به آنها و خوبیهایشان توجه نمی کند بدهند و روی هر کدام از تقدیرنامه ها بهترین خصوصیت اخلاقی آن فرد را بنویسند تا او را خوشحال کنند. اولین نفری که قرعه به نامش افتاد، پسری به نام سم بود. همه چیز دربارهی عملیات کله پا داشت خوب پیش می رفت تا اینکه بئاتریس فکر کرد برای آرام کردن اعصاب خانم معلم که آن روز خیلی عصبانی بود، تقدیرنامه ای لای برگه های امتحانی بگذارد تا وقتی خانم معلم آن را پیدا کرد خوشحال شود. اما موقع پیاده کردن عملیات مخفی کله پا اشتباه بزرگی مرتکب شد! اشتباهی که ممکن بود باعث عصبانیت بیشتر خانم معلم شود...
برشی از متن کتاب
بئاتریس نفسش را آرام بیرون داد و خودش را به سقف چسباند. وقتی داشت سعی می کرد با دست های عرق کرده خودش را نگه دارد، صدای ضربان قلبش را می شنید. سم که نمی دانست همکلاسی اش بالای سرش آویزان شده، آهسته به طرف رخت آویز کت و کاپشن ها رفت. پوتین هایش درست پایین پای بئاتریس متوقف شد، درست جلوی کمدی که اسم وس رویش بود. سم که هنوز داشت آوازی زمزمه می کرد، دستش را دراز کرد و به طرف قفسه ی وس برد. سم مرموز بود، اما بئاتریس هیچ وقت فکر نمی کرد دزد باشد. سم تقدیرنامه ی درخشان وس را از قفسه بیرون کشید و توی دست هایش چرخاند. گیج شد و روی پیشانی اش چین افتاد. صدای زمزمه قطع شد. موهایش را پشت گوشش زد و تندی به جایزه نگاهی انداخت. بئاتریس قبلً هیچ وقت کل صورت سم را ندیده بود. انگار داشت یک آدم دیگر را می دید. موهای سم که روی صورتش سایه می انداخت و آن را شبیه هلال ماه می کرد، حالا کنار رفته بود و صورتش مثل قرص خورشید می درخشید. کلمات را می خواند وازشان رد می شد، اما روی بزرگ ترین حرف های صفحه مکث کرد، همان حروف هایی که کلمات به فکر دیگران را ساخته بودند. بعد لب هایش یک جوری شدند که بئاتریس هرگز آن ها را آن طوری ندیده بود. از هر دو طرف یک کم بالا رفتند. بئاتریس باورش نمی شد. سم درزی داشت می خندید. در آن لحظه ی عجیب، یک چیز کوچک و جزئی زرد، چشم بئاتریس را گرفت. کوله ی زرد سم که هیچ جای مدرسه لنگه نداشت، زیر صندوق پست وس آویزان بود. با کشف این حقیقت، بئاتریس باز داشت از سقف روی زمین می افتاد. سم جلوی قفسه ی وس نایستاده بود. او جلوی قفسه ی خودش بود. صورت بئاتریس گُر گرفت. مثلاً قرار بود خودش را مخفی کند و کاری نکند، اما یواشکی آمده بود توی کلاس 3ب و اشتباهی جایزه ی مخصوص وس را توی قفسه ی سن درزی انداخته بود. بئاتریس دقیقاً می دانست نگاه سم کی به پایین تقدیر نامه رسیده. همان جایش که نوشته بود: تقدیم می شود به وس کارور. همان بخش لبخند ربا. همان جایی که ننوشته بود سم درزی . سم پلکی زد و سرش را تکان داد. دسته ای از موها دوباره روی صورتش برگشت و روی خورشید سایه انداخت و آن را پوشاند. بئاتریس می توانست فقط نصف دهان سم را ببیند، اما همین کافی بود تا بفهمد سم دیگر نمی خندد. حالا سم شبیه یک آدم دیگر نبود. سم دوباره شکل خود همیشگی اش شده بود. بعد از سه قدم به راست، چکمه های سم جلوی قفسه ی واقعی وس ایستاد. همان جا بیحرکت ماند، لبش را گاز گرفت و جایزه را توی دستش پشت و رو کرد. کلمات را دوباره خواند و خواند. بئاتریس جرئت کرد امیدوار شود. یعنی سم می خواست جایزه را پس بدهد؟ شاید داشت مشکل را حل می کرد. شاید بالاخره وس جایزه اش را می گرفت. بئاتریس یک کمی نفسش را بیرون داد.
نویسنده و تصویرگر: شلی یوهانس مترجم: زهرا ساعدی انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب بئاتریس مامور مخفی عملیات سر و ته - پرتقال
دیدگاه کاربران