دربارهی کتاب پم بهترین اتفاق زندگی
کتاب "پم، بهترین اتفاق زندگی"، ادامهدهنده و تکمیلکنندهی داستان "ورت، دختری که دوست نداشت جادوگر شود"، میباشد که به عوان کتاب کودک و نوجوان در اختیار مخاطبین قرار گرفته است.
شخصیت اصلی قصه، "ورت" نام دارد. او دختری نوجوان است که به طور مادرزادی جادوگر میباشد. ورت، دوران کودکی خود را در کنار مادرش "اورسول" سپری کرده است؛ زنی جادوگر که به حرفهی خود علاقهی زیادی دارد. اورسول پس از تولد ورت، همسرش، "ژرار" را برای همیشه ترک میکند و با استفاده از قدرتهایش، خود و فرزندش را از دیدگان شوهرش پنهان نگاه میدارد. در نتیجه، ژرار علیرغم جستوجوهای فراوان، موفق به یافتن زن و دخترش نمیشود.
برشی از متن کتاب پم بهترین اتفاق زندگی
گفتههای سوفی
(صدای یک دوست)
باید فکرش را میکردم. عاقبت به خانهمان زنگ زد. مادرم گوشی را برداشت و همانطور که انگشت اشارهاش را جلوی بینیام تکان میداد، گوشی را دستم داد.
«دوباره چه کار کردی؟ به نظر خوشحال نمیآید...»
خوبی ژرار این است که آدم همیشه میفهمد با کی طرف است. تلاشی برای مخفی کاری نمیکند. وقتی عصبانی است، معلوم است.
با لحنی خشک میگوید: «یکشنبه ساعت نه میآیم دنبالت. به نفعت حاضر باشی. به پدر و مادرت بگو با ما ناهار میخوری. باید با شما حرف بزنم، با ورت، با تو و با پم.»
«با کی؟»
«با تو.»
«نه، آن یکی...»
«پم؟»
«پم، چیه؟»
«میبینیش. تا یکشنبه.»
میدانستم عاقبت لو میرویم. ورت گمان میکند پدرش آدم مهربان کمی خشنی است که هر را از بر تشخیص نمیدهد. معلوم است که مربیاش نبوده وگرنه میدانست که او عاقبت سرتان هوار میشود. نه الزاما بلافاصله بعد از بازی. ولی بعدا، با خونسردی، وقتی دیگر انتظارش را ندارید. با این که دخترش است، من پدرش را از مدتها قبل از او میشناسم. مهربان است ولی خوشش نمیآید سرش کلاه بگذارند. و به خصوص میخواهد همهچیز روشن باشد. اما از پدر بودن شانس نیاورد، در حقش خیلی ظلم شده.
وقتی ورت را دوباره پیدا کرد، باید به او هشدار میدادم. به او میگفتم حواسش را جمع کند. در گوشش میگفتم: «دختر مهربان اما مرموزی است.» یا: «دختری مهربانی است ولی آدم هیچ وقت نمیداند چه کلکی برایتان سوار خواهد کرد.» یا حتی: «دختر مهربانی است ولی جادوگر است، به سرزمین گرفتاری و فریب خوش آمدی.» چیزی نگفتم. هر چه باشد خودش آنقدر بزرگ بود تا به تنهایی از قضیه سر درآورد. به علاوه همین کاری بود که عاقبت انجام داد. و حالا خوشحال نبود.
برای من نتیجه قطعی بود. قرار بود بیچاره شوم. آن هم فقط برای اینکه دخترش جادوگر بود. انگاری کاری از دست من برنمیآمد. انگار تقصیر من بود...
آنقدر ناعادلانه بود که وقتی از خانه بیرون میآمدم چشمهایم پر از اشک بود. برای اینکه بداخلاقیاش را تشدید نکنم، گرمکن به تن و کفش فوتبال در کیف جلوی ساختمان منتظرش شدم. وقتی سوالات دقیقی از من میکرد، چه جوابی به او میدادم؟...
کتاب پم بهترین اتفاق زندگی نوشته ی ماری دپلوشن و ترجمه ی الهه هاشمی توسط نشر آفرینگان به چاپ رسیده است.
- نویسنده: ماری دپلوشن
- مترجم: الهه هاشمی
- انتشارات: آفرینگان
نظرات کاربران درباره کتاب پم بهترین اتفاق زندگی
دیدگاه کاربران