معرفی کتاب غبار اتمی
کتاب فوق داستانی تخیلی دربارهی وقوع جنگ جهانی سوم و حملهی اتمی روسیه به امریکا را روایت می کند. راوی داستان پسری دوازده ساله به نام اسکات است که با برادر کوچکتر، پدر و مادرش در یکی از شهرهای امریکا زندگی می کنند. پدر خانواده با در نظر گرفتن احتمال وقوع جنگ اتمی، در زیر زمین خانه پناهگاهی ضد بمب برای خانواده اش می سازد و آب و آذوقهی مورد نیازِ دو ماه خانواده به همراه برخی لوازم ضروری را در آنجا قرار می دهد.
در طول ساختن پناهگاه همسایه ها او را به سخره می گیرند و معتقدند جنگ هسته ای هیچگاه رخ نخواهد داد و او با این کارفقط وقت و پولش را هدر می دهد. تا اینکه شبی خانواده اسکات همگی با صدای آژیر خطر از خواب بیدار شده و سراسیمه به طرف پناهگاهشان می روند.
پناهگاه کاملا تاریک است و نمی شود چیزی را دید، وقتی اعضای خانواده یکی یکی از نردبان پناهگاه پایین می روند، چند نفر از همسایه هایی که پدر را به خاطر ساختن پناهگاه مسخره می کردند هم به زور وارد می شوند و سپس انفجاری مهیب در محیط بیرون رخ می دهد، طوری که به نظر می رسد همه چیز را نابود کرده باشد. در این گیر و دار مادر از پله های نردبان سقوط کرده و سرش بر اثر اصابت به زمین دچار خونریزی شدیدی شده و بیهوش می شود. پدر که از وضعیت به وجود آمده آشفته شده خیلی زود کنترل اوضاع را به دست می گیرد، اما ...
این کتاب یکصدمین اثر تاد استراسِر، پرفروش ترین نویسندهی رمان نوجوان در سراسر دنیاست که نویسندهی رمان معروف "تنها در خانه" نیز می باشد. کتاب فوق با الهام از تجربهی شخصی خود نویسنده به رشتهی تحریر در آمده و برندهی جایزه یالسا، جایزهی انجمن بین المللی مطالعه شده و به عنوان رمان نوجوان برگزیدهی انجمن کتابخانهی امریکا انتخاب شده است.
برشی از متن کتاب غبار اتمی
وقتی آب در لوله ها جریان پیدا می کند و داخل مخزن می ریزد، خانم شاو از خوشحالی همسرش را در آغوش می گیرد. آقای مک گاورن می گوید: "احتمالا یک جای مسیر گرفتگی داسته و فشار آب به زور بازش کرده." پدر لیوانی را ازرقفسه برمی دارد و آن را پر می کند، برای امتحان اول آن را بو می کند و بعد یک قلپ می نوشد. صورتش را جمع می کند. آقای شاو می پرسد: "چی شده؟" پدر لیوان را به او می دهد و پدر رونی کمی می چشد، بعد آن را در دریچهی فاضلاب کف تف می کند و دهانش را پاک می کند. "اَه ه ه! افتضاحه." آقای مک گاورن می پرسد: "وقتی شبکه رو نصب کردین، اون رو نشستین؟" لحنش طوری است که انگار می خواهد ایراد بگیرد. پدر جوابی نمی دهد.
خانم شاو با نگرانی می پرسد: "خیلی بده؟" بعد رو به آقای مک گاورن می کند: "باهاش مریض می شیم؟" آقای مک گاورن مکثی می کند و به فکر فرو می رود. "فکر نمی کنم. مزهش خوب نیست، اما نباید اینجوری بمونه." خانم شاو لیوان را از همسرش می گیرد و کمی می چشد. حالت چهره اش تغییر می کند. "خب، حداقل می تونیم باهاش دستامون رو بشوریم." پدر به مخزن آن بالا خیره می شود. "شایدم نه، فقط باید برای خوردن ازش استفاده کنیم." آقای شاو می پرسد: "فکر نمی کنین جریانش بیشتر بشه؟" پدر شانه هایش را بالا می اندازد.
"نمی دونم." آقای مک گاورن می گوید: "راستش،" اما بعد کمی مکث می کند که انگار می خواهد مطمئن شود همه دارند به او گوش می دهند. "با در نظر گرفتن اوضاع، به گمانم آب به اندازهی کافیبرای همه خواهیم داشت." اظهار نظر او با سکوت مطلق رو به رو می شود. بزرگ تر ها نگاه معنی داری به هم می اندازند که بچه ها را عصبی می کند. پائولا با نگرانی پدرش را نگاه می کند. "چرا؟" پدرش ناخواسته آهی می کشد که انگار نمی خواهد جواب بدهد. اما جواب می دهد: "چون عزیزم، احتمالا آدم دیگه ای زنده نمونده که بخواد ازش استفاده کنه." پائولا دوباره شروع به هق هق می کند. پدر قدری آب داخل کاسه ای می ریزد تا بتوانیم دست هایمان را بشوییم.
بعد خیلی آرام با گوشهی حوله ای صورت مادر را پاک می کند. من و مو سیخ سیخی خودمان را زیر پتو جمع می کنیم. بوی تند ادرار که از لباس های خیسمان بلند می شود با بوی نم کپک مانند پناهگاه قاتی شده. کاش از پدر بپرسم آیا پیژامه هایمان را می شوید، اما جوابش را می دانم. او با پود تانگ یک پارچ شربت درست می کند. فقط چهار تا لیوان داریم، برای همین هر خانواده از یک لیوان مشترک استفاده می کنند و جانت هم یک لیوان برای خودش می گیرد. حتی طعم شربت هم مزهی بد لوله های فلزی را نگرفته. حالا دیگر همه کمی گرسنه اند، و کنسرو اسپم را روی نان و کراکرهای خرد شده ای که مادر از آشپزخانه آورد می ریزیم و می خوریم. کنسرو تند و شور است،برای همین همه شربت بیشتری می خورند اما...
نویسنده: تاد استراسر مترجم: مژگان بدریان انتشارات: آفرینگان
نظرات کاربران درباره کتاب غبار اتمی
دیدگاه کاربران