کتاب خوب، بد، گوشت خوار، اثر آرون رینولدز با تصویرگری دن سَنتت و ترجمه ی حمیدرضا شکاری توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
این اثر داستان شیر، کوسه ی سفید و گرگ خاکستری را بیان می کند که هر کدام در هر مکانی که زندگی می کنند ترس و دلهره در دل های دیگر جانداران می اندازند. شیر سلطان جنگل است، کوسه ی سفید فرمانروای اقیانوس هاست و زوزه های گرگ خاکستری لرزه بر دل های تمام جانداران بیشه ها می اندازد. اما این سه گوشت خوار از تمام حرف های ترسناکی که درباره ی آن ها زده می شود، ناراحت هستند و دیگر دوست ندارند به شکار حیوانات موجود بر روی خشکی و اقیانوس ها بروند. گاومیش ها به شیر لقب پیشی بد را داده اند، ماهیان درباره ی کوسه ی سفید می گویند که او جنون تغذیه دارد و فقط در حال خوردن است و درباره ی گرگ گفته می شود که همیشه به طور مخفیانه در حال تعقیب دیگر جانداران است. گرگ خاکستری به دو دوست گوشتخوار دیگرش پیشنهاد می دهد که دست از شکار حیوانات بردارند و گیاه خوار شوند. آن ها اولین غذای گیاهی خود را آماده می کنند، اما برگ ها و پوست درختان لای دندان های شیر گیر می کند، کوسه ی سفید یک روز کامل را با خوردن جلبک های دریایی به سر برد، اما به نظرش دهانش مزه ی بدی گرفته؛ گرگ خاکستری هم سعی کرد تمشک بخورد اما پشت هر بوته ی تمشک خرگوشی پنهان شده بود. سه دوست گوشتخوار به این نتیجه رسیدند که گیاه خوار شدن بدترین فکر دنیاست، بنابراین این بار کوسه نقشه ی جدیدی طرح می کند و ... . تصاویر کتاب که بخش عمده ای از آن را تشکیل می دهند در زیبایی اثر و انتقال مطالب آن موثر هستند. این اثر برای گروه سنی ب مناسب می باشد.
برشی از متن کتاب
همه ی حیوان ها شیر را «سلطان جنگل» می دانند. کوسه ی سفید بزرگ، خطرناک ترین شکارچی اقیانوس هاست. و زوزه ی گرگ خاکستری در دل جنگل تاریک، لرزه بر اندام هر جانوری می اندازد. اما حتی وحشتی ترین گوشت خواران هم دلشان می شکند. شیر سعی می کند وقتی بزهای کوهی پشت سرش پچ پچ می کنند، خودش را به نشنیدن بزند. وقتی گورخرها با افاده نگاهش می کنند، وانمود می کند نمی بیندشان. گاومیش ها اسمش را گذاشته اند «پیشی بد»، چون نصف اهالی منطقه را خورده. خب آزاردهند است. واقعا آزاردهنده است. کوسه ی سفید بزرگ ... اسمش بد دررفته. هیچ کدام از آن فیلم های کوسه ای هم دردی ازش دوا نمی کنند. همه می گویند «جنون تغذیه» دارد، اما قضیه این است که فقط تند تند غذا می خورد. هیچ کس این را درک نمی کند. گرگ خاکستری تقریبا هیچ وقت دختربچه ها را نمی خورد. این داستان «شنل قرمزی» بدجوری همه را گول زده. خرگوش کوچولوها همیشه بهش می گویند: «این قدر ما را دزدکی دنبال نکن.» اما او اصلا دزدکی این کار را نمی کند. کلا یواش راه می رود؛ با دندان های تیز درنده و چشم های ترسناک. دست خودش نیست. این شد که شیر و کوسه ی سفید و گرگ خاکستری دیدند چاره ای ندارند جز این که با هم قرار بگذارند و بروند بیرون. چون حتی گوشت خوارها هم باید احساساتشان را با هم در میان بگذارند. توی اولین دورهمی شان، گرگ خاکستری فکر بکری داشت که می توانست همه ی مشکل ها را حل کند ...
- نویسنده: آرون وینولدز
- مترجم: حمیدرضا شکاری
- تصویرگر: دن سنتت
- انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب خوب، بد، گوشت خوار - پرتقال
دیدگاه کاربران