کتاب کورالین
- انتشارات : افق
- مترجم : آتوسا صالحی
- دسته بندی : رمان کودک و نوجوان بالای 12 سال
کتاب کورالین رمانی ویژهی نوجوانان و در ژانر وحشت است. کورالین دختر نوجوانی است که به همراه پدر و مادرش اخیراً به شهری کوچک نقل مکان کرده است. آنها در آپارتمانی چند طبقه و قدیمی ساکن میشوند. این شهر در دامان طبیعت قرار دارد.
روزی کورالین تصمیم میگیرد در طبیعت اطراف خانهشان که آپارتمانی بسیار بزرگ و قدیمی است گردش کند تا به این ترتیب اوقات خود را سپری کند. در این آپارتمان به غیر از کورالین و والدینش دو خانم مسن در طبقهی اول زندگی میکنند. آنها در روزگار جوانیشان هنرپیشههای تئاتر بودهاند. در طبقه بالا نیز پیرمردی زندگی میکند که ادعا میکند زبان حیوانات را متوجه میشود و با موش ها ارتباط دارد.
در یک روز بارانی که کورالین نمیتواند به بیرون از خانه برود و در طبیعت اطراف آن جا گردش کند، شروع به جستجو در خانهی قدیمی میکند. او با دری مواجه میشود که قفل است. بنابراین سراغ مادرش رفته و سوالاتی در این مورد از او میپرسد. مادر با کلیدی قدیمی که به آن در تعلق دارد قفل آن را باز میکند. آنها متوجه میشوند این قسمت از آپارتمان، توسط دیواری آجری از بقیهی قسمتها جدا شده است. روز بعد که مادر برای خرید برخی لوازم، خانه را ترک کرده و پدر هم در خانه نیست کورالین دوباره سراغ آن در میرود، اما این بار در نهایت تعجب، خبری از دیوار آجری نیست. کورالین مقابل خود آپارتمانی میبیند، با اضطراب وارد می شود.
این قسمت دقیقاً قرینهی بخشی است که کورالین به همراه والدینش در آن زندگی میکنند. کورالین در آن جا زن و مردی را می بیند که بسیار شبیه به پدر و مادر خودش هستند. اما بر روی صورت آن ها به جای چشم دو دکمه ی بزرگ سیاه دوخته شده است. زن و مرد عجیب از کورالین میخواهند نزد آنها بماند و دخترشان شود. اما کورالین که از این وضعیت ترسیده، آپارتمان را ترک و درب آن را قفل میکند. کورالین تا شب در انتظار بازگشت پدر و مادر می ماند، اما خبری از آن ها نیست. او متوجه می شود برای پیدا کردن والدینش باید به آن بخش از خانه برگردد و با زن و مرد عجیب که ادعا می کنند پدر و مادر او هستند مواجه شود.
کورالین احساس کرد که بغضی درونش در حال ترکیدن است، اما قبل از آنکه بغضش را بشکند و زار زار بزند زیر گریه بغضش را فرو داد. نفس عمیقی کشید و غم و اندوه را از وجودش دور کرد. دست هایش را باز کرد تا بتواند حد و حدود فضایی را که در آن زندانی شده بود، بسنجد. اندازه ی اتاقک جاروها بود، به اندازه ای که بشود تویش نشست یا ایستاد، بلند بود اما عمق یا عرضش به اندازه ی نبود که بتواند آنجا دراز بکشد.
یکی از دیوارها شیشه ای بود. از تصور دست زدن به آن هم سردش می شد.
برای بار دوم دست هایش را تا جایی که می شد باز کرد و روی تما سطوح اتاقک دست کشید؛ به این امید که دستگیره ی دری، دکمه ای و یا راهی مخفی پیدا کند و بتواند خودش را از آنجا نجات دهد. اما بی نتیجه بود.
عنکبوتی روی دستش راه رفت و نفسش بند آمد. اما جز عنکبوت، در ان اتاق سیاه و تاریک چیزی نبود. و بعد دستش چیزی را لمس کرد؛ چیزی شبیه گونه یا لب های یک آدم، کوچک بود و سرد. صدایی در گوشش زمزمه کرد: «هیس، ساکت، چیزی نگو. ممکنه آن عجوزه گوش خوابانده باشد.»
کورالین چیزی نگفت.
حس کرد دست سردی چهره اش را لمس کرد. انگشت هایش مثل بال های نرم و نازک شب پره روی صورتش می دویدند و صدای دیگری آن قدر ضعیف و لرزان که کورالین فکر کرد خیالی بیش نیست، گفت: «آیایا ... توتو ... زنده ای؟»
کورالین زیر لب گفت: «بله.»
صدای اولی گفت: «طفلکی»
کورالین زمزمه کرد: «شما کی هستید؟»
آن صدای دیگر، از جایی بسیار دور و نامعلوم گفت: «نام ها، نام ها، نام ها، نام ها اولین چیزهایی هستند که بعد از باز ایستادن نفس و تپش قلب ما را ترک می کنند خاطرات از اسم هایمان ماندگارتند. من هنوز تصاویری از معلمم در صبحی بهاری را به خاطر دارم و آن آفتاب صبحگاهی پشت سرش. چوب و حلقه ای که در دستم بود، و لاله های واژگونی که با نسیم می رقصیدند. اما اسم او را فراموش کرده ام و همین طور اسم آن لاله ها را.»
کورالین گفت: «فکر نمی کنم لاله ها اسم داشته باشند. اسمشان فقط لاله است.»
صدا با اندوه گفت: «شاید. اما من همیشه فکر می کردم که آن لاله ها باید اسم داشته باشند. آن ها به رنگ های قرمز، نارنجی و قرمز، قرمز و نارنجی و زرد بودند. مثل زغال های گداخته ی توی آتشدان در غروبی زمستانی. آن ها را به یاد می آورم.»
صدا به قدری غمگین بود که کورالین دستش را به طرفش دراز کرد. دست سردی را احساس کرد و محکم آن را فشرد.
چشم هایش داشت به تاریکی عادت می کد. حالا کورالین سر شبح را می دید - یا خیال می کرد می بیند- که مثل ماهی که پس از برآمدن خورشید در آسمان باشد، بی حال و رنگ پریده بود. آن ها کودکانی هم قد و قواره ی خودش بودند.
آن دست سرد هم دست اورا فشرد. صدا گفت: «متشکرم.»
کتاب کورالین، اثر نیل گی من، ترجمهی آتوسا صالحی و تصویرگری تونی راس از نشر افق به چاپ رسیده است.
array(1) { [34262]=> object(stdClass)#309 (6) { ["entity_id"]=> string(5) "34262" ["catalog_id"]=> string(1) "5" ["entity_title"]=> string(15) "نیل گیمن" ["entity_subtitle"]=> string(0) "" ["entity_slug"]=> string(15) "نیل-گیمن" ["entity_nolink"]=> string(1) "0" } }
نظرات کاربران درباره کتاب کورالین
دیدگاه کاربران