loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب بز من کارام کارام - نوشته

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
30,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب بز من کارام - کارام، اثر سائومی ایچیکاوا و ترجمه ی فخرالدین نجاتی و حمیده موسوی از نشر نوشته به چاپ رسیده است.

این اثر داستانی کوتاه درباره ی دوستی پسر نوجوان آفریقای تباری به نام کونتا با یک بُز است. کونتا هر روز برای ماهی گیری با قایق کوچکش به رودخانه می رود و دوستی به نام سامبا دارد که بزهایش را هر روز برای چَرا و خوردن آب به نزدیکی رودخانه می آورد. روزی سامبا به کونتا می گوید که با هم به بازار بروند تا او یکی از بزهایش را بفروشد و کونتا هم ماهی هایی که صید کرده به فروش برساند. کونتا صبح زود به دنبال سامبا می رود ولی بز برای سوار شدن به قایق مقاومت می کند. آن ها بالاخره با زحمت فراوان بز را سوار قایق می کنند، اما وقتی به وسط رودخانه می رسند بز به درون آب شیرجه می زند و به سمت دیگر رودخانه شنا می کند. کونتا که شناگری ماهری است، برای گرفتن بز درون رودخانه می پرد. اما سرعت بز بسیار زیاد است و زودتر از کونتا به ساحل می رسد. زمانی که به ساحل رودخانه می رسند بز پا به فرار می گذارد و کونتا مجبور می شود تعقیبش کند و بعد از دویدن های بسیار متوجه می شود او خود را به گله ی بزرگی از بزها رسانده است. کونتا برای پیدا کردن بز دوستش، همه ی بزها را تهدید می کند که آن ها را به بازار برده و به فروش می رساند با شنیدن این حرف بز از گله جدا شده و مجدداً پا به فرار می گذارد. کونتا بز را در زیر درخت آکاسیا پیدا می کند و زمانی که به دنبال او می رود خارهای بوته ی کارام - کارام در پاهایش فرو می رود و ... .

این اثر برای گروه سنی ب مناسب می باشد.


برشی از متن کتاب


اسم من کونتا است. من هر روز برای ماهیگیری به رودخانه می روم. در پایان روز، می روم تا دوستم سامبا را ببینم. او هر روز بزهایش را برای چرا و خوردن آب به کنار رودخانه می آورد. امروز سامبا به من می گوید: «فردا باید برای فروش یکی از بزهایم به بازار بروم.» من به او می گویم: «من هم برای فروش ماهی هایم به آنجا می آیم. بیا با هم برویم.» صبح زود به دنبال سامبا می روم. اما بز سامبا اصلا دوست ندارد سوار قایق بشود. او مدام بع بع می کند و تکان می خورد: «بع ... بع ... بع...» «چه اتفاقی برای بزت افتاده است؟ زود باش سوار شو.» بالاخره راه می افتیم. من با قدرت قایق را به جلو هل می دهم، اما سامبا روی پاروی کوچکش به خواب می رود. وقتی به وسط رودخانه می رسیم، ناگهان صدای عجیبی می شنوم: قولوپ «آهای سامبا، تکان بخور، بزت فرار کرد.» سامبا، گیج و مبهوت از خواب می پرد و سر بزش فریاد می کشد: «چه مرگت شده؟ برگرد.» اما بز با سرعت تمام دور می شود. من بهتر از سامبا می توانم شنا کنم، برای همین می پرم داخل آب. نمی توانم او را بگیرم، چون به محض این که به او نزدیک می شوم، سرعتش را زیاد می کند. نمی دانم با این عجله کجا می خواهد برود. جریان آب خیلی تند است. می ترسم خدای ناکرده ما را با خود ببرد. «کمک، کمک.» بالاخره به ساحل می رسیم. اما بز، باز هم روی ماسه ها شروع به فرار کردن می کند. «کجا می روی؟ برگرد.» «زود باش بایست.» وقتی روی تپه های شن می رسم، نمی توانم آن چه را که می بینم باور کنم. بیست، سی تا بز دیگر روی تپه زیر آلاچیق ایستاده اند. بز خودش را میان آن ها مخفی میکند. همه ی آن ها شبیه هم هستند. حالا چگونه آن را پیدا کنم؟ سر بزها فریاد می کشم: «همه شما را به بازار می برم و می فروشم.» همین که این را می گویم، ...    

  • کتاب های خورشید خانوم
  • نویسنده: ساتومی ایچیکاوا
  • مترجمان: فخرالدین نجاتی - حمیده موسوی
  • انتشارات: نوشته


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بز من کارام کارام - نوشته" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل