کتاب قصه هایی برای از بین بردن غصه ها 2 (از موج تا اوج)

معرفی کتاب از موج تا اوج، جلد دوم

کتاب "از موج تا اوج"، مجموعه ی 65 داستان کوتاه عرفانی و معنوی را در برمی گیرد که هر یک از قصه ها با تشریح حکایت هایی خواندنی و عبرت آمیز، ضمن ایجاد و پرورش امید در قلب و روح خواننده، او را از یاس و ناراحتی دور می سازد. به عنوان مثال در داستان "تا او نخواهد من اخراج نمی شوم"، نویسنده از شخصیتی سخن می گوید که همواره یاد و خاطر خداوند بزرگ و متعال را در قلب و روح خود زنده نگاه داشته و با توکل به پروردگار، شرایط سخت و دشوار زندگی اش را پشت سر گذاشته و او را قدرتمندترین نیرو تلقی می کند که تمامی امور دنیوی را در دست دارد. در ابتدای داستان می خوانیم که رئیس این شخص، بدون هیچ دلیلی، وی را از کار برکنار کرده و اخراجش می کند. پس از این واقعه، او مثل همیشه، بر خداوند توکل کرده و با خونسردی تمام به منزل خود بازگشته و شب را در کنار خانواده اش جشن می گیرد. با شروع روز بعد، به محل کارش رفته و از منشی اداره می خواهد تا درخواست ملاقاتش را با رئیس در جریان بگذارد؛ در همین هنگام از اتفاقی شوک برانگیز مطلع گشته و خواننده را مجذوب روایت خویش می سازد.

کتاب از موج تا اوج، جلد دوم از مجموعه ی قصه هایی برای از بین بردن غصه ها، به قلم مسعود لعلی در نشر بهار سبز به چاپ رسیده است.

فهرست

برشی از متن کتاب

همیشه به کسی تکیه کنید که به کسی تکیه نکرده باشد و او کسی نیست غیر از خدا تا او نخواهد من اخراج نمی شوم هنگامی که حمک اخراج بی دلیلش را از ریس دریافت کرد، نفس عمیقی کشید و محترمانه به او گفت: «شاید قدرت و مقام شما از من بیش تر و عالی تر باشد؛ اما من خدایی دارم که قدرتش بی نهایت است. می دانم تا او نخواهد، اخراج نمی شوم و شما هم هیچ نمی توانید بکنید.» و ضمن ادای احترام از اتاق رییس خارج شد. با خیالی اسوده به خانه رفت و آن شب را در میان خانواده جشن گرفت و به سرور پرداخت. همیشه در چشمانش سخنان بی شماری با خدا داشت و رفتارش با دیگران نمونه ای از عبادت بدون شرط بود. در مواقع گرفتاری خونسرد و آرام بود و از ناامیدی پرهیز می کرد. به مسائل با نگاهی مثبت می نگریست و از موج منفی دیگران، رویایی سبز و زیبا می ساخت. فردای ان روز بی اعتنا به اتفاقی که افتاده است، به محل کارش رفت. به پشتوانه ی احساس مثبتی که در ذهنش به وجود امده بود و به یقین به حل مشکلش، امیدش دو چندان شده بود. وارد دفتر کارش شد و آرام آرام به سوی دفتر رییس گام برداشت. در ذهن دغدغه ی مشکلش را احساس نمی کرد و منتظر اتفاق یا پیشنهاد جدیدی بود. بعد از احوال پرسی از منشی رییس، اجازه ی ورود خواست؛ اما موفق نشد؛ زیرا رییس حضور نداشت که او بخواهد وارد اتاقش شود. منشی به او گفت: «اول صبح امروز، طی حکمی از مقامات عالی، رئیس اداره به منطقه ی دیگری انتقال یافته است. به این ترتیب حکم اخراج شما هم لغو شده است و می توانید در صورت تمایل به کار خود ادامه دهید.» بله، ما ادم ها همیشه در آرزوی داشتن قدرت یا موفقیت یا شخص بانفوذ و فوق العاده ای هستیم که بتوانیم با کمکش به مشکلات غلبه کنیم؛ اما هیچ گاه به این نتیجه نمی رسیم که خداوند بزرگ و توانا، همراه دل سوز و مهربان ما است که با قدرت بی کران خود می تواند همه ی مشکلات ما را در یک لحظه ناپدید کند. فراموش می کنیم که او عاشق یاری رساندن به ماست...

(65 داستان هوش معنوی و حکایات عرفانی)  مولف: مسعود لعلی انتشارات: بهار سبز