loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب شکسپیر و شرکا اثر جرمی مرسر

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب شکسپیر و شرکا

رمان شکسپیر و شرکا، داستانی واقعی را روایت می کند که در گذشته، برای شخص نویسنده به وقوع پیوسته است. "جرمی مرسر"، روزنامه نگار و نویسنده ی کانادایی می باشد که به پاریس سفر کرده و برای مدتی، در آن جا اقامت می کند. در طی همین سفر، شایعاتی را در رابطه با افسانه ای بودن یکی از کتاب فروشی های واقع در پاریس می شنود که "شکسپیر و شرکا" نام دارد.

از همین روی به شدت به این فروشگاه علاقه مند شده و تصمیم می گیرد به آن جا رفته و ماجرای افسانه ای آن را از صاحبانش جویا شود اما فرصت مناسبی پیدا نمی کند؛ در یکی از همین روزها، "جرمی" طبق عادت همیشگی‌اش، جهت پیاده روی از خانه بیرون آمده و در خیابان های اطراف به قدم زدن می پردازد؛ ساعاتی بعد و دقیقا هنگامی که نزدیک کتاب فروشی افسانه ای می شود، نم نم باران جای خود را به رگبارهای تند داده و او را گرفتار می کند.

تحت این شرایط، "جرمی" تصمیم می گیرد جهت فرار از سرما و خیس شدن، به فروشگاه شکسپیر و شرکا رفته و در آن جا پناه بگیرد. "مرسر" به محض ورود به این مکان، با ماجراهایی پرکشش و خواندنی مواجه گشته و قصه ای زیبا را برای خواننده تشریح می نماید.

 

بخشی از کتاب شکسپیر و شرکا

روزی که پا به کتاب فروشی گذاشتم، یک شنبه ای زمستانی و ملال آور بود. طبق عادتم در آن دوران دشوار، برای پیاده روی بیرون زده بودم. هیچ مقصد خاصی نداشتم جز گذر از مجموعه ای از پیچ های اتفاقی و چند بخش شهر برای کرخت کردن ساعت ها و دور شدن از مشکلات سر راه. عجیب بود که چه ساده می شد خود را میان بازارهای پر هیاهو و بلوارهای بزرگ، پارک های آراسته و بناهای مرمرین گم کرد.

در آن روز خاص، نم نم باران از ساعت های اولیه‌ی بعدازظهر شروع شده بود. اول، باران حتی برای خیس کردن یک بلوز پشمی هم کافی نبود، چه برسد به این که در فعالیت جدی و مهم پیاده روی ام اخلال ایجاد کند. اما بعدتر، حوالی غروب، آسمان ناگهان غرید و رگبار تندی باریدن گرفت. به پناهگاه نیاز داشتم و از نزدیک کلیسای جامع نوتردام که در آن گرفتار شده بودم، می شد تابلوی زرد و سبز مغازه را در آن سوی رودخانه دید.

دیگر یک ماهی می شد پاریس بودم، و همین مدت کافی بود تا شایعاتی مبهم در مورد آن کتاب فروشی افسانه ای بشنوم. البته که کنجکاو شده و بارها قصد کرده بودم بروم آن را ببینم. با این حال وقتی داشتم از پل می گذشتم، در حالی که باد شلاق وار به پاچه های شلوارم می خورد و چترها مثل قارچ دور و برم سبز شده بودند، به فکر تنها چیزی که نبودم این شایعات بود. تنها فکرم این بود که از توفان فرار کنم و آن دقایق بارانی را یک جوری بگذرانم.

جلوی در مغازه، یک گروه توریست، بی پروا برای سری آخر عکس های شان ژست گرفته بودند. با کتاب های راهنمای قطور برای دوربین های شان محافظ درست کرده بودند و در حالی که دندان های شان را به هم می فشردند و هم چنان به وراجی ادامه می دادند لبخند می زدند. مردی با لنزی پیچیده ور می رفت و همسرش از زیر کلاه بارانی با عصبانیت نگاهی به او انداخت و مصرانه گفت: نه‌ زود باش. فقط زود باش.»

از میان بخار ویترین اصلی مغازه می شد هاله ای از نور گرم و بدن‌هایی در حال حرکت را آن داخل دید. سمت چپ، در چوبی کوچکی وجود داشت که رنگ سبزش کهنه و پوست پوست شده بود و با صدای غیژی ضعیف به روی شور و هیجانی آرام باز می شد.

لوسترهای درخشان از تیرچه ی چوبی و ترک خورده ی سقف آویزان بود، و در گوشه‌ی مغازه مردی خیلی چاق آب باران را از لباس فیروزه ای رنگش می چلاند. انبوهی مشتری دور میز جمع شده بودند و با سر و صدای زیاد با ملغمه ای از زبان های مختلف سعی داشتند توجه صندوق دار را به خود جلب کنند. و کتاب ها. کتاب ها همه جا بودند. از طبقه های چوبی بیرون زده بودند، از کارتن های مقوایی سرریز بودند، روی میزها و صندلی ها در تل های مرتفع تلو تلو می خوردند. لبه ی پنجره گربه ی سیاه مخملی ای دراز کشیده بود و این صحنه ی جنون آمیز را تماشا می کرد ...

کتاب شکسپیر و شرکا اثر جرمی مرسر با ترجمه ی پوپه میثاقی توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.

 

 

  • نویسنده: جرمی مرسر
  • مترجم: پوپه میثاقی
  • انتشارات: مرکز

 

 


مشخصات


درباره جرمی مرسر نویسنده کتاب کتاب شکسپیر و شرکا اثر جرمی مرسر


نظرات کاربران درباره کتاب شکسپیر و شرکا اثر جرمی مرسر


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شکسپیر و شرکا اثر جرمی مرسر" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل