دربارهی کتاب بانوی من، قمری من اثر رولد دال
کتاب بانوی من، قمری من اثر رولد دال، مجموعهی 15 داستان کوتاه، تحت عناوین "طعم"، "گوسفند قربانی"، "مردی از جنوب"، "سرباز"، "بانوی من، قمری من"، "در اعماق مزایده"، "فاکسلی چهار نعل"، "پوست"، "سم"، "آرزو"، "گردن"، "ماشین صدا"، "اجازهی رحلت"، "ماشین داستاننویس خودکار"، "سگ کلود را در بر میگیرد که توسط "رولد دال"، نویسنده و فیلمنامهنویس مشهور انگلیسی به نگارش درآمدهاند و هر یک قصههایی جذاب و پرفراز و نشیب را برای مخاطب نقل میکنند.
در داستان "طعم"، شخصیت اصلی قصه که راوی آن نیز هست، در رابطه با روایت ها و حکایت هایی خواندنی از زندگی خود و دوستان و اطرافیانش سخن می گوید. در واقع، داستان از یک مهمانی در خانه ی "مایک شفیلد"، مردی خوش خلق و میانه سال و یکی از دوستان او، آغاز می گردد؛ هنگامی که راوی قصه همراه با همسرش به منزل "شفیلد" جهت یک مهمانی شش نفره با حضور مایک و همسرش و دختر هجده ساله اش و هم چنین، "ریچارد پرت"، مردی متخصص شراب شناسی و غذا شناسی که از دوستان مایک است، دعوت می شود.
مطابق روال همیشگی، تخصص "ریچارد" در شراب، به یک سرگرمی و شرط بندی برای مهمانی ها تبدیل شده و هر بار "مایک" با ارائه ی یک شراب به "پرت" از او می خواهد تا با توجه به تخصص و تجربه اش، حدس بزند که شراب متعلق به کجاست و هر بار این مرد، پاسخ درستی داده و شرط را می برد. این بار نیز راوی قصه، با انتظار برای شروع شرط بندی، شاهد ماجراهایی زیبا و خواندنی بوده و با نقل تمامی آن ها، مخاطب را در جریان اتفاقات پیش آمده قرار می دهد.
بخشی از کتاب بانوی من، قمری من؛ ترجمهی شهلا طهماسبی
طعم
آن شب در خانه ی مایک شفلید در لندن شش نفر سر میز شام حضور داشتیم. مایک و همسر و دخترش، من و همسرم و مردی به اسم ریچارد پرت.
ریچارد پرت شراب شناس و غذاشناسی معروف بود. رئیس یک جمعیت کوچک به اسم اپیکور بود که هر ماه اعضای آن را به طور خصوصی دور هم جمع می کرد و جزوه ای در مورد غذا و شراب بین شان پخش می کرد. مهمانی های شام با غذاهای مجلل و شراب های کم یاب برگزار می کرد. به خاطر لطمه نزدن به حس چشایی اش سیگار نمی کشید، و رفتارش موقع صحبت از شراب، به قدری عجیب و مضحک بود که گویی از یک موجود زنده حرف می زد؛ «یک شراب محتاط، تا حدودی متزلزل و طفره آمیز، اما کاملا محتاط» یا «یک شراب خوش مشرب، خیرخواه و پرشور – بفهمی نفهمی متهجن، اما بی برو برگرد خوش مشرب.»
من پیش از آن دو بار دیگر همراه پرت در خانه ی مایک شام مهمان بودم و هر دو بار مایک و همسرش بر خلاف معمول، غذایی استثنایی برای شراب شناس معروف تدارک دیده بودند. آن شب به محض ورود به اتاق ناهار خوری و دیدن میز شام، متوجه شدم که به یک ضیافت دعوت شده ام. شمع های بلند، گل های رز زرد، چندین و چند ظرف نقره که می درخشیدند، سه گیلاس شراب برای هر نفر، و بالاتر از همه، بوی خفیف کباب که از آشپزخانه به مشام می رسید و دهان مرا آب انداخت.
همگی داشتیم می نشستیم که به یاد آوردم در هر دو مهمانی قبل، مایک بر سر شراب قرمزی که خوردیم با پرت شرط بست و تحریکش کرد که اسم تاکستان و محل تولید آن را بگوید. و پرت هم هر دو بار جواب داد که اگر شراب در یکی از سال های بزرگ تولید شده باشد، گفتن اسمش کار دشواری نیست. بعد مایک سر یک صندوق شراب با پرت شرط بست که او نمی تواند از عهده ی این کار برآید و پرت هم قبول کرد و هر دو بار شرط را برد. آن شب هم اطمینان هم داشتم که این بازی دوباره تکرار می شود، چون مایک به وضوح مایل بود که شرط را ببازد تا ثابت کند که شرابش آن قدر خوب بوده که نوع اش تشخیص داده شود، و پرت هم به نوبه ی خود، گرچه به رو نمی آورد، از ابراز اطلاعات خود جدا لذت می برد.
غذا با ریزماهی برشته شده و تفت داده شده در کره شروع شد که همراه آن شراب موزل خوردیم. مایک بلند شد و برای خودش شراب ریخت و من، موقعی که می نشست متوجه شدم که حواسش به ریچارد پرت است. بطری شراب را طوری رو به روی من گذاشته بود که می توانستم برچسبش را بخوانم. روی شیشه نوشته بود «گیرزلی اوهلیسبرگ 1945».
مایک خم شد و زیر گوش من گفت که گیرزلی دهکده ی کوچکی در موزل است که بیرون از آلمان کسی آن را نمی شناسد. و این که این شراب چیز متعارفی نیست چون تولیدات تاکستان آن قدر کم است که امکان ندارد یک غیر محلی از وجودش خبر داشته باشد. او خودش تابستان گذشته ...
کتاب بانوی من، قمری من اثر رولد دال با ترجمهی شهلا طهماسبی توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب بانوی من، قمری من؛ نشر مرکز
طعم
گوسفند قربانی
مردی از جنوب
سرباز
بانوی من، قمری من
در اعماق مزایده
فاکسلی چهار نعل
پوست
سم
آرزو
گردن
ماشین صدا
اجازه ی رحلت
ماشین داستان نویس خودکار
سگ کلود
- و داستانهای دیگر
- نویسنده: رولد دال
- مترجم: شهلا طهماسبی
- انتشارات: مرکز
نظرات کاربران درباره کتاب بانوی من، قمری من | رولد دال
دیدگاه کاربران