loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب متاسفیم از ... - دینو بوتزاتی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب متاسفیم از ... اثر دینو بوتزاتی با ترجمه ی محسن ابراهیم در نشر مرکز به چاپ رسیده است.

کتاب پیش رو، مجموعه ای از داستان های کوتاه و هم چنین نوشته هایی با مضامین مختلفی از قبیل موضوعات سیاسی، اقتصادی و ... را در برمی گیرد که توسط دینو بوتزاتی"، نویسنده ی ایتالیایی به رشته ی تحریر درآمده است. مولف اوضاع جامعه ی ایتالیا پس از وقوع جنگ جهانی دوم را از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار داده و نتایج تفکرات خود را در قالب کتاب حاضر تدوین نموده و در نتیجه، مخاطب را در باب خط فکری و طرز نگرش خویش، نسبت به مسائل مختلف روز زندگی و شرایط حاکم بر جامعه ی کنونی خود، آگاه می سازد. به عنوان مثال در داستان "زندگی"، می خوانیم که نویسنده جهت دریافت تاییدیه ای به یکی از اداره های دولتی مراجعه کرده و در آن جا با سیل عظیمی از متقاضیانی هم چون خود، مواجه می شود؛ کلیه ی متقاضیان در طول چهار صف طولانی و در فضایی بسیار کثیف و کم نور، به انتظار رسیدن نوبت خود هستند و اضطراب، بی حوصلگی و پریشانی در چهره ی همگان موج می زند. به طور کلی، وی آن چنان زیبا و روان، به توصیف این مکان و حاضرین در آن پرداخته که گویی خواننده خود، در آن حضور داشته و همه چیز را به چشم خویش می بیند.


فهرست


مقدمه زندگی نیکوکاری راهروی هتل بزرگ چهار قدم نقاش مسائل بیمارستانی مطیع دویدن بی فایده اعلام درآمد دختر دانش آموز یک مرد مهم تفتیش حروف بزرگ موشک چه پهلوانی! پیروزی خانه تکانی عکس دسته جمعی اسب مدرک جرم معمای سگی وای اگر کاغذهای لعنتی خانه آرمانی کنگره آینه ها ترسو رژه برای تولد حامی جوانان درگذشت اعتبار شوخی حلزون بزرگ سرشماری قدری فروتنی آب راکد قفسه ها ای ستارگان! یک موضوع جالب رسوایی مردی که... ملاقات شبانه خوش حالی دروغین غذای امپراتور استاد امتیازهای در خارج بودن مادران ناراضی آخه چرا عوض نمی کنی؟ افزایش شب در شهرستان از چیزهایی که متنفرم برابر و مخالف راهنمای کوهستان معنای پنهان رستگاری سه شب قرار ملاقاتی که اتفاق نیفتاد هرگز تمام نشده است امتیازهای پیشرفت مردی سوال می کند نوشتن ناگوار مدارک نابود کردنی همه چیز اشتباه است درباره ی آیشمن پزشک مورد پسند نصیحت با ارزش ماه کامل مردی که حالش خوب بود بیریللو مرد ترش پادشاه خبر روز تشریک افکار یک حکایت ناگوار مردی که دود و دمه را دوست می داشت روز تلخ انسانی در ماهواره بدرقه ی مردی تا آسانسور باشد برای وقتی دیگر روز خواهد شد همه چیز بر عکس پیشرفت کوچک بلبل فایده ی انتطار فرصت پندهایی به جوانا دعوت شده دختر زیبا موضوعی بی سابقه قصه های کوتاه قشنگ ترین دنیا وزغ عصبانی می شوم پیرهای ترسناک دو راننده ملتی خوش بخت

برشی از متن کتاب


زندگی برای تاییدیه ی کذایی، به اداره ی دولتی رفتم. قبلا پنج صف طویل به اندازه های کمابیش مساوی در سرسرای باجه ها وجود داشت. صفی را که به دنظرم کوتاه تر بود، انتخاب کردم. شمردم: 27 نفر جلویم بودند. بعد متوجه شدم که صف کناری، گرچه دارای همان طول است، اما سریع تر جلو می رود: به خاطر این که به زحمت 22 نفر بودند، ولی چون چاق بودند و بار و بندیل داشتند فقط فضای بیش تری را اشغال کرده بودند. اما نتوانستم به موقع تغییر جا دهم: یکهو 8 نفر دیگر که تقریبا با هم وارد سرسرا شده بودند به 22 نفر صف اکناری اضافه شدند. مکانی، تاریک، کثیف و غم انگیز بود؛ با دیوارهای کهنه و گچ فرو ریخته. اما چهار باجه ی انتهایی (از نه تای موجود) که از نور شدید چراغ های مهتابی روشن بود، واقعا به طرز با شکوهی می درخشید. مردم در صف، در دلهره ی رسیدن، حرف نمی زدند و هر از چندی – اما چقدر طولانی – قدمی کوتاه به جلو بر می داشتند. جلوی باجه ها، پیشخوانی برای قرار دادن مدارک و این جور چیزها وجود داشت. نفرات اول صفوف، که بالاخره به مقصد می رسیدند، آرنج های شان را به قصد تملک، گل و گشاد، روی این پیشخوان ها می گذاشتند و چهره های شان که کمی قبل به خاطر رنج انتظار، عصبی و پریده رنگ بود – شاید هم به خاطر نوری که از آن سوی باجه ها می تابید – تغییر می کرد. در آن لحظه چقدر شاد بودند. با چه اطمینان خاطر دل پذیری با کارمند خوش و بش می کردند. چطور پشت های شان را که در ضد نور، سیاه و مهیب می شد و تقریبا راه را بر دیگری می بست قوس می دادند. در ضمن نفرات دوم و سوم به جای این که پشت هم بایستند، صف را می شکستند و دو طرف اولی قرار می گرفتند و آن ها هم، اما فقط با یک آرنج، به پیشخوان تکیه می دادند و از نور باقی می ماندند. به این ترتیب پیش درآمد شادی قریب الوقوعی را مزه مزه می کردند و با نگاه های بی حوصله، حرکات نفر اول را می پائیدند که آیا موضوع را بیهوده بغرنج می کند؛ آیا سوال های بی مورد می کند؛ آیا به طریقی سعی می کند به طور ناروا، با آرنج های گل و گشاد، امتیاز در آن جا و رو در روی کارمند بودن را کش بدهند. آن ها هم (نفرات دوم و سوم صف) نسبت به دیگرانی که پشت سرشان بودند و هنوز می بایست مدتی را انتظار بکشند، متفاوت به نظر می امدند. با مهربانی بسیار، مطمئن از توفیق حتمی، بر می گشتند و راه پیموده، یعنی صف بسیار طویل بیچارگانی که بعدا آمده بودند را نگاه می کردند و خصوصا با شادی، به آخرین نفرات، واماندگان و مطرودین اجتماع، که تازه وارد مسابقه شده بودند چشم می دوختند. ناگهان معلوم نیست چطور بین مردم این خبر شایع شد که به خاطر انبوه جمعیت، دو باجه ی دیگر در حال باز شدن بودند. آن کس که تقریبا به باجه رسیده بود...

نویسنده: دینو بوتزاتی مترجم: محسن ابراهیم انتشارات: مرکز

درباره دینو بوتزاتی نویسنده کتاب کتاب متاسفیم از ... - دینو بوتزاتی


نظرات کاربران درباره کتاب متاسفیم از ... - دینو بوتزاتی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب متاسفیم از ... - دینو بوتزاتی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل