درباره کتاب هتل گمو
کتاب هتل گمو، رمانی با مضمون جنگ و دفاع مقدس می باشد که حکایتی خواندنی و پر کشش را به مخاطب ارائه می دهد. شخصیت اصلی داستان، که راوی آن نیز هست، مردی است که همراه با همسرش، "گلناز"، زنی آرام و متین با چشمانی سبز، روزگار آرامی را سپری می کند. در ابتدای کتاب می خوانیم که گلناز باردار بوده و روزهای پایانی حاملگی اش را پشت سر می گذارد؛ وی با شروع درد زایمان، بر خلاف اصرارهای همسرش، بدون مراجعه به بیمارستان و گرفتن ذره ای یاری از کسی، زایمان کرده و فرزندش را در خانه به دنیا می آورد.
درواقع، شخصیت اصلی قصه، ضمن روایت زمان حال زندگی خویش، گذشته های خود را نیز مرور می کند؛ گذشته هایی که به 17 سالگی او و سال های حضورش در جبهه های جنگ باز می گردد. وی با یادآوری آن دوران سخت و مشقت بار، به نقل روایت جنگ و مبارزات خود و هم رزمانش پرداخته و با جذب خواننده به داستان زندگی اش، او را شریک لحظه های خویش می کند. به طور کلی، رمان پیش رو، حاصل سال ها تجربه ی شخصی نویسنده از شرکت در جنگ می باشد که با بهره گیری از ذوق و قلم توانای خویش، این تجربیات را در قالب داستانی جذاب تنظیم نموده و در اختیار مخاطب قرار می دهد.
برشی از متن کتاب هتل گمو
گلناز هیچ وقت اعتراض نمی کند. حتی امروز صبح که توی آشپزخانه زایید، اعتراض نکرد. وقت آمدن بچه که شد، تنش را از روی تخت خواب پایین کشید و رفت توی آشپزخانه. فکر کردم رفته اب بخورد، کمی منتظر شدم، نیامد. صدایش کردم. جواب نداد. بی حال از روی تخت بلند شدم، رفتم ببینم چرا جواب نمی دهد. نشسته بود روی صندلی و سرش را گذاشته بود روی میز ناهار خوری. وقتی دوباره صدایش کردم، سرش را بلند کرد. صورتش مثل پچ سفید شده بود. لبخند زد و سرش را گذاشت روی میز. - چی شده؟ حالت خوب نیست؟ می خوای بریم دکتر؟ دستم را گرفت و فشار داد. دستش یک تکه یخ بود. چنان فشار داد که حس کردم دردش به من منتقل می شود. شوق و ترس موای تنم را سیخ کرد: - وقتشه؟ سرش را تکان داد، یعنی وقتشه.
دست پاچه شدم. نمی دانستم باید چه کار کنم. خواستم مچ دستم را از دستش دربیاورم که نگذاشت. - باید بریم بیمارستان. سرش را تکان داد یعنی نه. - این جوری که نمی شه. باید ببرمت بیمارستان. سرش را تکان داد، یعنی می شه. باورم نمی شد به این راحتی زایمان کند. بچه که بودم وقتی مادرم برای سومین بار زایید، خیلی ترسیدم. فاطمه خانم، من و برادرم را برده بود خانه ی خودش و می خواست سرمان را گرم کند.اما همه ی حواس من به خانه ی خودمان و مادرم بود. آمدن بچه از صبح تا ظهر طول کشید. صدای جیغ های مادرم تنم را می لرزاند. گلناز خیلی راحت زایید. دست کم من این جور خیال می کنم. بچه مثل یک سیب توی دامنش افتاد. جیغ هم نزد، خیلی هم ناله نکرد. خودش ناف بچه را برید و جفتش را جدا کرد.
خرید کتاب هتل گمو
کتاب هتل گمو اثر شهریار عباسی توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است. برای خرید این کتاب میتوانید به سایت کتابانه مراجعه نمایید.
نظرات کاربران درباره کتاب هتل گمو
دیدگاه کاربران