محصولات مرتبط
دربارهی کتاب سه بر خوانی بهرام بیضائی
کتاب "سه بر خوانی"، مجموعهی سه نمایشنامه جذاب و خواندنی تحت عناوین "اژدهاک"، "آرش" و "کارنامهی بندار بیدخش" را در برمیگیرد؛ بهرام بیضایی، کارگردان و نویسندهی صاحبنام ایرانی، در طول محتوای کتاب سه بر خوانی، با بهرهگیری از قلم توانای خویش، به نقل روایتهایی پرکشش و غافلگیرکننده، از سه شخصیت اساطیری "ضحاک ماردوش"، "آرش کمانگیر" و "جمشید جم" پرداخته و با تشریح حکایتهایی کاملا متفاوت از آن چه که مخاطب، تاکنون از این شخصیتها خوانده و یا شنیده، وی را با خود همراه میسازد.
به عنوان مثال، در قصه ی "اژدهاک"، نویسنده، چگونگی زندگی و ویژگی های فردی و رفتاری، ضحاک، منفورترین و ترسناک ترین شخصیت ادبیات باستانی را به گونه ای جذاب توصیف کرده و روایت زندگی حال و گذشته ی ضحاک را از زبان وی برای خواننده بیان می کند.
بنابراین حکایت و اظهارات شخصی ضحاک، وی در گذشته های دور، مردی پاک دل بود که همراه با پدر مرزبان خود و مردمان سرزمینش، زندگی آرام و خوش بختی را در کشتزارهای سبز و خرم پشت سر می گذاشت. اما با ورود "یامای پادشاه"، روند زندگی ضحاک دچار تغییر شده و او را با ماجراهایی پر فراز و نشیب رو به رو می سازد.
بخشی از کتاب سه بر خوانی
بند یکم
اینک اژدهای ترس آور شب – دهان گشوده تر از هر بار و با خروش تر – پهلوان پاک خفته ی روز را فرو برد. و تند باد برخاست با غریو اندوه و افسوس. و پهلوان پاک خفته ی روز چشم ها گشود، و خود را مرده یافت. و اژدهای ترس آور شب بر پنجه ها خزید آرام، و خود را تا روی سینه ی آسمان کشید. پیش از این ها چنین – من – لاشه خوری را دیده بودم، که بر لاشه ی خود نشسته بود. و شیونی داشت در سوگ خود. من شنیدم که فریاد آسمان شکاف بر می داشت.
اندوه بر من چیره بود؛ و اینک رشک بر من چیره گشت. من هرگز فریاد آسمان شکاف خود را بر نیاورده بودم. من اژدهاک که اینک بسته ی این بندم، بر بلندای این کوه؛ کوه سخت بسیار بزرگ بلند – دماوند! و من اژدهاک، که از آن گاه که بخت بدم دیدگان مرا به دنیا گشود هر دم بسته ی بندی بودم – بسته تر از هر بند – هرگز فریاد آسمان شکاف خود را بر نیاورده بودم. و اینک رشک بر من چیره بود. پس من، بند سخت بسته ی دهانم را گشودم؛ و دل بسیار رنج برده ی خود را رها کردم؛ از پا تا سر – من – فریاد همه ی فریادهای ود را برآوردم. آن گاه بود که آسمان شکافت، و از شکافتنش آتشی جهید – آذرخش!
پیش از این – یکسر – بر دره های خواب رفته ی این زمین تهی، خاموشی جاودانه بود. و سپس ابرها برخاستند – سیاه و با غرش سخت! و تاریکی که در دره ها پنهان بود، دزدانه بنگریست – [و پهلوان روز را خفته یافت] – و تاریکی از دره های دور سر برآورد. و تاریکی گردن افراشت. و تاریکی – بزرگ و سیاه – برخاست؛ و باری – چون دیو – بر دو پای خود ایستاد. آن گاه بود که اژدهای دیوانه ی شب – دهان گشوده تر از هر بار و با خروش تر – پهلوان پاک خفته ی روز را فرو برد!
اینک منم، که بندی این بندم؛ و تندبادی است برخاسته! و می شنوم که فریاد من است دویده تا دوردست و به خود پیچیده، و بر گرده ی آن شهر خفته چون تازیانه فرود امده است. وگر شهر جاودان خفته! و اینک شب است که با همه ی سنگینی خود، تا روی شانه های من پایین آمده است.
بند دوم
ای شب، من اندوهگین روزگاری مردکی بودم با دل پاک، که در مرزی از مرزهای روز و شب خانه داشتم. مرا دشت سبز بود، و کشتزار بزرگ. در جایی از کشتزار من بود که روز و شب به هم می رسید. و در این زمین سبز من بود که هر سپیده دم خورشید، به آواز من – چون کل سرخ - می رویید. و در این کشتزار سبز و بزرگ من بود که باری کشتگران، آوازهای خود را – در ستایش ابرهای خوب رونده ی نیک بارنده – برمی داشتند. کشتزار من چنین بود، و من در این کشتزار خانه داشتم. من اژدهاکش – من سر بلند – که مار سه پوزه ی خشکی را سرافگندم، و از چشمه های بسته جوی ها روان کردم. آن روز که...
کتاب سه بر خوانی: اژدهاک، آرش و کارنامه ی بندار بیدخش، به قلم بهرام بیضایی توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان به چاپ رسیده است.
- اژدهاک، آرش، کارنامهی بندار بیدخش
- نویسنده: بهرام بیضائی
- انتشارات: روشنگران و مطالعات زنان
نظرات کاربران درباره کتاب سه بر خوانی | بهرام بیضائی
دیدگاه کاربران