کتاب مواظب گرگ های توی کتاب قصه باشید! - زعفران
- انتشارات : زعفران
- مترجم : محبوبه نجف خانی
مادر هرب کوچولو هر شب برایش قصه می خواند. گاهی توی قصه ها گرگ های زشت و بد قیافه ای بودند که آدم ها و موجودات دیگر قصه را اذیت می کردند. ولی همیشه آخر قصه موجودات بد به سزای اعمالشان می رسیدند و همه چیز به خوبی و خوشی به پایان می رسید. چند وقت بود که مادر قصهی شنل قرمزی و مادر بزرگ را برای هرب می خواند. توی آن قصه هم یک گرگ بزرگ بدجنس بود که مادر بزرگ را می خورد و می خواست شنل قرمزی را هم بخورد! هرب این قصه را دوست داشت ولی هر شب بعد از اینکه مادر قصه را تمام می کرد، هرب به او یادآوری می کرد که کتاب را با خودش ببرد و آن را در اتاق هرب جا نگذارد. وقتی مادر علت این موضوع را پرسید، هرب به او گفت که توی کتاب یک گرگ هست و ممکن است یک وقت از کتاب بیرون بیاید! اما مادر با لبخند گفت که گرگ های توی کتاب اصلا خطری برای کسی ندارند. یک شب بعد از اینکه مادر قصه را تمام کرد، تلفن زنگ زد؛ او با عجله به سمت تلفن رفت و یادش رفت که کتاب را با خودش ببرد. اتاق هرب خیلی تاریک شده بود و او داشت یواش یواش صداهای عجیبی می شنید. صدایی شبیه غرش و یا قار و قور شکم؛ بعدش بوی بد دهان توی اتاق پیچید و هرب یک دفعه احساس کرد چند تا چشم دارند او را نگاه می کنند. ناگهان...
نظرات کاربران درباره کتاب مواظب گرگ های توی کتاب قصه باشید! - زعفران
دیدگاه کاربران