معرفی کتاب بچه گربه به گربه گفت...
گربه و بچه گربهی بامزه ای روی مبل کنار هم نشسته بودند که یکهو بچه گربه چشمش افتاد به یک جعبهی قشنگ و بزرگ که پر از آبنبات های ریزه میزه و خوش مزه بود و آن را به گربه نشان داد. بچه گربهی کوچولو دلش می خواست از آن آبنبات های رنگارنگ بخورد اما در جعبه بسته بود. گربه هر کاری کرد نتوانست بازش کند بعد هر دو با هم گفتند چه حیف!
برشی از متن کتاب
روی مبل یک گربه بود. کنار گربه هم یک بچه گربه بود. خیلی با مزه بود. یک پاپیون هم داست. خیلی قشنگ آن حا نشسته بود. روی مبل یک جعبه پر از آبنبات های ریزه میزه هم بود. اما درش بسته بود! چه بد! حیف شد! گربه و بچه گربه به هم گفتند: "بیا بازش کنیم. باید خیلی قشنگ باشند." گربه و بچه گربه به هم گفتند: "ولی درش بسته است! جه بد! حیف شد!"
نویسنده: وینسنت اسپادا مترجم: راحله فاضلی انتشارات: شهرقلم
نظرات کاربران درباره کتاب بچه گربه به گربه گفت
دیدگاه کاربران